در بخشی از داستان «گلنار و آیینه» نوشته بود: «آن زمستان گذشت. سالهای دیگر هم آمدند و رفتند. دیگر از ربابه خبری نشد. هیچ نمیدانستم که چرا، مرا و این شهر را، گذاشت و رفت. باز هم، سالهای دیگری آمدند و رفتند و ربابه برای من به خاطرهای، به رؤیایی، مبدل شد.»
این بخش از گلنار و آیینه را که میخوانی، گویی سطور داستانها، جامه واقعیت به تن میکنند، آن هم بیستویکم قوس، با این تفاوت که هنوز زمستان نیامده، اما دیگر خبری از رهنورد زریاب نیست. این شهر را و این جهان را به سوگی نشاند و رفت. سالهای دیگر که بیایند و بروند، باز هم استاد در خاک آرمیده است، اما میدرخشد. چه خوش و زیبا میدرخشد؛ نامش، یادش و این کارنامه سترگ ادبی که زری است در کتیبه ادبیات پارسی.
او که در سال ۱۳۲۳ خورشیدی در کابل متولد شد، پس از ۷۶ سال زندهگی مثمرثمر به ویژه در عرصه ادبیات، دار فانی را وداع گفت. زریاب مکتب را در لیسه حبیبیه شهر کابل به اتمام رساند و پس از آن لیسانسش را در رشته روزنامهنگاری از دانشگاه کابل اخذ کرد. سپس به دانشگاه ویلز جنوبی در ایتالیا رفته و مدرک ماستریاش را در همین رشته گرفت. تسلط او بر زبان، شعر و نثر فارسی و همچنین زبانهای انگلیسی و فرانسهای، سبب نشر آثاری متفاوت با سبکهای دلچسب برای مخاطبانش شد.
نخستین داستان کوتاه او در مجله «پشتون ژغ» در سال ۱۳۴۲ منتشر شد، زمانی که رهنورد ۱۹ ساله بود. این نخستین گام محکم او در مسیر نویسندهگی محسوب میشد و البته گامی تاثیرگذار برای نیم قرن فعالیت درخشان ادبی. رهنورد زریاب مختص جغرافیای افغانستان نبود، بلکه دامنه کارکردهای ادبی و همچنین شهرت و محبوبیتش مرزهای جغرافیایی را درنوردیده و طرفداران بسیاری به ویژه در تاجیکستان و ایران داشت. مقالات و نوشتههای پژوهشی او در رابطه با «بزرگ علوی» و «صادق هدایت» از نویسندهگان برجسته ایرانی، همواره مورد توجه ایرانیان بوده است.
زریاب بیشتر از ۱۰۰ داستان کوتاه و چندین رمان نوشته است که شماری از این داستانها در مجموعههایی چون «آوازی از میان قرنها»، «مرد کوهستان»، «دوستی از شهر دور» و «نقشها و پندارها» چاپ شده است. همچنین «گلنار و آیینه»، «شهر طلسم شده»، «مردی که سایهاش ترکش کرد»، «پایان کار سه رویینتن»، «چار گرد قلا گشتم»، «شورشی که آدمیزادهگکان و جانورکان برپا کردند»، «قلندرنامه»، «کاکه ششپر و دختر شاه پریان» و «درویش پنجم و سکهای که سلیمان یافت» از دیگر آثار برجسته ادبی او است.
«تصویر» گزیدهای از داستانهای کوتاه او بود که به زبان روسی ترجمه شد. همچنین بخش کثیری از مقالات و ترجمههای رهنورد زریاب در کتابهایی چون «گنگ خوابدیده»، «حاشیهها» و «پیراهنها» به نشر رسیده است.
در سالهای ۱۳۵۱ خورشیدی، زریاب با توجه به فضای سیاسی و اجتماعی کشور فعالیتهای چپگرایانه خود را آغاز کرد، آنچنان که در مصاحبهای نیز این را تأیید کرده بود. هرچند خط فکری او به چپگرایان نزدیک بود، اما هیچگاه به عضویت کدام حزب یا جریان سیاسی درنیامد.
او با سپوژمی زریاب، نویسنده مطرح کشور، ازدواج کرد و سه فرزند از او به یادگار ماند. زریاب پس از سقوط طالبان در سال ۱۳۸۲ به کشور بازگشت و به مهاجرت ده سالهاش در فرانسه خاتمه داد. زریاب پس از بازگشت در سمتهای دولتی کار کرد و مدتی رییس انجمن نویسندهگان افغانستان نیز بود. او نقش برجستهای در تولید آثار ادبی در سبکهای مختلف دارد، آنگونه که در سالهای اخیر در کنار ویراستاری در تلویزیون خصوصی طلوع، روی رمان جدید خود با عنوان «زن بدخشانی» کار میکرد که راوی زن بدخشانی رفت و این روایت برای همیشه ناتمام ماند.
محمداعظم رهنورد زریاب، نویسنده پرآوازه افغانستان، پس از تحمل دورهای بیماری در شفاخانه چهارصد بستر شهر کابل درگذشت. او از مدتها پیش به کرونا مبتلا شده بود.
درگذشت زریاب، این نویسنده برجسته و نامآور افغانستان، در میان فارسیزبانان بارتابهای فراوانی به همراه موجی از اندوه و ناراحتی داشت. وداع او با زندهگی، نه تنها در افغانستان، بلکه واکنشهای گستردهای را در ایران و تاجیکستان نیز برانگیخت.
ارگ ریاست جمهوری افغانستان در پیامی درگذشت رهنورد زریاب را یک ضایعه دانسته و عنوان کرده است: «استاد رهنورد زریاب سالهای زیادی از عمر خویش را به عنوان نویسنده، داستاننویس و فعال رسانهای، ادبی و فرهنگی کشور سپری کرد و آثار ماندگار از خود به جا گذاشت. مرگ او یک ضایعه بزرگ در عرصه ادب و فرهنگ کشور است.»
عبدالله عبدالله، رییس شورای عالی مصالحه ملی، نیز زریاب را از داستاننویسان شناخته شده زبان فارسی در منطقه و جهان توصیف کرده است که۵۰ سال در راستای بارورسازی و احیای زبان و ادبیات فارسی کار کرد.
فرهاد دریا، هنرمند سرشناس کشور، در پیامی گفته است که استاد زریاب بیشتر از پنجاه سال برای فرهنگ افغانستان کار و پیکار کرده بود و در قلمرو زبان فارسی، نامی بلندآوازه و بزرگ بود.
فوزیه کوفی نیز در صفحه اجتماعی خود نوشت: «آسمان بلند ادبیات فارسی فرو ریخت.»
سازمان گزارشگران بدون مرز (RSF) نیز درگذشت رهنورد زریاب را تسلیت گفته و از او به عنوان مدافع آزادی بیان و آزادی رسانهها یاد کرده است. به گفته این سازمان، روزنامهنگاران و رسانهها در یکی از سختترین دورههای نبرد برای آزادی بیان، یکی از بهترین مدافعان خود را از دست دادند.
رحمتالله نبیل نیز در صفحه رسمی توییترش، رهنورد زریاب را داستاننویس زیباکلام و دانشمند نامدار ادبیات افغانستان توصیف کرده و درگذشتش را ضایعهای بزرگ عنوان کرده است.
ناهید فرید، عضو مجلس افغانستان، نیز گفته است که «پس از او باید نشر زریاب به یکی از آدرسهای معتبر ادبیات و فرهنگ افغانستان و منطقه تبدیل شود تا یاد و نام این انسان خوب برای همیشه در آسمان فرهنگ افغانستان بدرخشد.»
محمدرضا بهرامی، سفیر پیشین ایران در افغانستان، نیز ضمن ابراز ناراحتی، رهنورد زریاب را نویسندهای بزرگ در منطقه و محبوب در میان اهل قلم توصیف کرده است.
فریبا پژوه، خبرنگار و نویسنده ایرانی، نیز در صفحهاش با نشر عکسی در کنار رهنورد زریاب، نوشته است: «نمیدانم فقدان استاد رهنورد زریاب را باید به چه کسانی و چگونه تسلیت بگویم. به جامعه افغانستان، به کوچه پسکوچههای کابل، به ادبیات فارسی… رمان «کاکه ششپر و دختر شاه پریان» را امضا کردند و هدیه دادند. پرسیدند میدانی که «کاکه» چه معنا دارد؟ گفتم میدانم. گفتند که کاکه باش!»
رهنورد زریاب، راوی «زن بدخشانی»، رفت و روایتش را نیمهتمام گذاشت. او رفت و جامعه بزرگ ادبی و هنری پارسیزبانان به سوگ نشست. راست گفتهاند که «قدر زر، زرگر شناسد، قدر گوهر گوهری».
خالق «گلنار و آیینه» با «زن بدخشانی» در نیمهراه بدرود گفت
در بخشی از داستان «گلنار و آیینه» نوشته بود: «آن زمستان گذشت. سالهای دیگر هم آمدند و رفتند. دیگر از ربابه خبری نشد. هیچ نمیدانستم که چرا، مرا و این شهر را، گذاشت و رفت. باز هم، سالهای دیگری آمدند و رفتند و ربابه برای من به خاطرهای، به رؤیایی، مبدل شد.» این بخش از […]
- ارسال توسط : afghanistan
- 585 بازدید
- بدون دیدگاه