• امروز : شنبه, ۱۵ ثور , ۱۴۰۳
  • برابر با : Saturday - 4 May - 2024
3
اولویت چین چیست؟

افزایش توان اقتصادی یا رقابت با امریکا؟

  • کد خبر : 9146
  • 25 دلو 1401 - 19:38
افزایش توان اقتصادی یا رقابت با امریکا؟

نظم بین‌الملل در عصر حاضر تک‌قطبی است؛ به این دلیل تک‌قطبی است که امریکا در همه زمینه‌ها از توان برتر نسبت به سایر کشورها برخوردار است. ایالات متحده خالق این نظم است و زمام هدایت آن را در چنگ دارد. هیچ کشوری تا این دم نتوانسته که پا‌به‌پای امریکا در محیط بین‌المللی راه برود؛ اما […]

نظم بین‌الملل در عصر حاضر تک‌قطبی است؛ به این دلیل تک‌قطبی است که امریکا در همه زمینه‌ها از توان برتر نسبت به سایر کشورها برخوردار است. ایالات متحده خالق این نظم است و زمام هدایت آن را در چنگ دارد. هیچ کشوری تا این دم نتوانسته که پا‌به‌پای امریکا در محیط بین‌المللی راه برود؛ اما برخی پژوهش‌گران و نظریه‌پردازان روابط بین‌الملل عمر تک‌قطبی بودن نظم بین‌الملل را تقریباً پایان‌یافته می‌دانند و سر برآوردن قدرت‌های تازه‌ظهور را تأییدی بر این مدعا می‌آورند. چین یکی از این قدرت‌های نو‌ظهور است که برخی پژوهش‌گران روابط بین‌الملل را وا داشته تا چشم‌اندازی تک‌قطبی بودن نظم بین‌الملل را تیره و تار ببینند. چیزی که سبب شده این پژوهش‌گران، نظم بین‌الملل را دو قطبی یا چندقطبی بخوانند، قدرت اقتصادی چین است. این‌ها، قدرت اقتصادی چین را قوی‌ترین حجت می‌دانند برای پایان‌دادن به تک‌قطبی بودن نظم بین‌الملل. باور این گروه این است که چین با تکیه بر توان اقتصادی خود می‌تواند در همه زمینه‌ها با امریکا رقابت کند و مانع گسترش نفوذ آن کشور در اقصا نقاط دنیا شود. به باور این گروه، زمانی‌که چین قادر باشد سر راه امریکا سد بر افرازد، دیگر نمی‌توان از تک‌قطبی بودن نظم بین‌الملل سخن زد. دلیل دیگری که این پژوهش‌گران را وا داشته تا چین را به‌مثابه رقیب قدرت‌مند امریکا ببینند، خروج امریکا از افغانستان و همچنان کم‌رغبتی آن کشور به ماندن در خاورمیانه است. به باور این گروه، امریکا از خاورمیانه و جنوب آسیا دارد بساط خود را بر می‌چیند و تنها قدرتی که می‌تواند جای خالی آن را پر کند، چین است.
من، با این پندار که تک‌قطبی بودن نظم بین‌الملل دارد پایان می‌یابد و چین به‌مثابه رقیب قدرت‌مند و شکست‌ناپذیر در برابر امریکا پا به میدان می‌گذارد مخالفم. باور من این است که نه تک‌قطبی بودن نظم ‌بین‌الملل به این زودی‌ها پایان می‌یابد، نه چین قادر به رقابت با امریکا در همه زمینه‌ها است و نه هم چین می‌تواند جای خالی امریکا را پر کند. بهتر است بگویم که امریکا جایی را تا هنوز خالی نکرده است که چین بخواهد آن را پر کند. در دفاع از این مدعا به نکات ذیل می‌پردازم:
۱ـ چین همیشه به دنبال افزایش توان اقتصادی‌اش بوده است تا جنگ و نظامی‌گری. افزایش توان اقتصادی برای چین همیشه در اولویت بوده است. چین برای آن‌که اقتصاد خود را شگوفا سازد، حتا هر از گاهی در برابر بحران تایوان هم مهر سکوت بر لب زده است. چین برای آن‌که به توان اقتصادی خود بیفزاید، حتا به تجدید نظر در اصول «کمونیسم مائویی» تن داده است. چین برای آن‌که تبدیل به اژدهای اقتصادی شود، حتا به دامن غرب ـ‌که روزگاری آن را امپریالیسم خطاب می‌کردـ پناه برده است. مائوتسه ‌دونگ،[۱] رهبر و بنیان‌گذار چین کمونیستی که انقلابی‌ترین مرد روزگار خود بود و ایستاده‌گی علیه امپریالیسم غربی را بر خود لازم می‌دید، در نهایت در اواخر دهه ۱۹۷۰م تن به مذاکره با امریکا داد و راه ورود به بازار اقتصاد غرب را به روی چین گشود. پس از مائو، دنگ‌شیائوپینگ[۲] و جیانگ زمین[۳] که زمام امور را در دست گرفتند، توسعه اقتصادی و مراوده با غرب، به‌ویژه امریکا، دغدغه‌ اصلی‌شان را می‌ساخت. این‌روزها شی‌جین پینگ نیز مسیر اسلاف خود را می‌پیماید. چینی‌ها، جنگ و نظامی‌گری را مهم‌ترین مانع توسعه اقتصادی می‌دانند؛ از این‌رو، نسبت به اقتصاد کم‌تر بدان التفات به خرج می‌دهند. پیدا است زمانی‌که توازن میان قدرت اقتصادی و قدرت نظامی در یک کشور برقرار نباشد، نتیجه آن افت اقتصادی است نه شگوفایی. برای چینی‌ها اگر نظامی‌گری اهمیت می‌داشت و در اولویت می‌بود، می‌بایستی بی کم‌و‌کاست به اصول «کمونیسم مائویی» پابند می‌ماندند و به‌روی کاپیتالیسم غربی آغوش نمی‌گشودند، اما دیدیم که چنین نکردند. با توجه به این پیش‌گفته، می‌توان گفت که چین به دنبال افزایش توان اقتصادی خود است نه رقابت با امریکا یا مهار آن. البته ممکن است تلاش برای افزایش توان اقتصادی از سوی چین پیامد ناخواسته‌‌اش رقابت با امریکا، تنها در زمینه اقتصادی باشد نه در همه زمینه‌ها.
۲ـ پس از آغاز نبرد اوکراین، گمانه‌زنی‌ها بیشتر این بود که چین در حمایت از روسیه در مصاف غرب قرار می‌گیرد، اما این اتفاق نیفتاد؛ چون برای چین تجارت پرسود اهمیت دارد نه وارد‌ شدن در جنگ ، آن‌هم به سود و زیان کشوری دیگر. چین در نبرد اوکراین مهر سکوت بر لب زد و گامی برنداشت تا مبادا حمایت از روسیه تلقی شود. حالا اگر چین بخواهد نظم بین‌الملل تک‌قطبی را بشکند و قطب قدرت‌مندی را علیه امریکا شکل دهد، بایستی در نبرد اوکراین از روسیه در برابر امریکا و متحدان آن حمایت کند که چنین نمی‌کند. روسیه رقیب سرسخت امریکا و متحدان آن به شمار می‌رود. اتفاقاً رقیب سخت‌جانی هم هست که از میدان به در کردن آن به این زودی‌ها ممکن نیست؛ اما چین در صف این رقیب امریکا علیه امریکا نایستاد. نتیجه این می‌شود که چین شیفته شگوفایی اقتصادی است و وارد شدن به جنگ، حتا در کنار رقیب امریکا را به زیان خود می‌داند.
۳ـ طی یک‌ سال اخیر، بحران تایوان داغ بود و سفر نانسی پلوسی، رییس مجلس نمایندگان امریکا، به تایوان در ماه اسد سال جاری این بحران را داغ‌تر ساخت. اگر دقت شود، چین با احتیاط پا پیش می‌گذاشت تا اینکه وارد جنگ با تایوان نشود. در حالی‌که امریکا می‌خواهد چین را وارد جنگ در تایوان بسازد؛ اما چین تا این دم هوشیاری به خرج داده و گرفتار این تله نشده است؛ چون چین بیشترین مبادلات تجاری را با دنیای غرب دارد و اگر وارد جنگ با تایوان شود، این جنگ پای غرب را نیز در میان خواهد کشید و این کار به ضرر اقتصاد چین تمام خواهد شد. می‌توان گفت، عاملی که چین را از وارد شدن به جنگ با تایوان باز می‌دارد، هراس از توقف کاروان توسعه اقتصادی در چین است.
۴ـ افغانستان می‌تواند نمونه دیگری باشد از تلاش چین برای افزایش توان اقتصادی. پس از خروج امریکا از افغانستان، حدس‌ها اغلب این بود که چین جای خالی امریکا در افغانستان را پر خواهد کرد، اما دیده شد که چنین نشد. چین در افغانستان فقط به دنبال تأمین سود اقتصادی و شکار منابع طبیعی است؛ از جمله: غارت معادن نفتی، مس، طلا، لاجورد و نقره. مبارزه با تروریسم، حکومت‌داری خوب،‌ حمایت از صحت و آموزش و حقوق بشر و … برای چین اهمیت ندارد. چین فقط به دنبال شکار منابع طبیعی است تا از این طریق سود بیشتر را کمایی کند. نمونه آن می‌تواند امضای پیمان استخراج نفت حوزه آمودریا در شمال افغانستان باشد که در ماه جدی سال جاری میان مقامات چین و گروه طالبان به امضا رسید. این درحالی است که چین، طالبان را پس از برگشت به قدرت کم‌ترین حمایت مالی هم نکرده است. انتظار چین از طالبان فقط در دو نکته خلاصه می‌شود: استخراج معادن و مهار اویغورها.
۵ـ سفر شی‌جین‌پینگ، رییس‌جمهور چین، به عربستان سعودی هم فقط مایه و هدف اقتصادی داشت تا سیاسی. این سفر را نمی‌توان تعبیر به این امر کرد که چین قرار است جایگزین امریکا در خاورمیانه شود. چین می‌داند که پر کردن جای خالی امریکا امر ساده‌ای نیست و هزینه زیادی بر می‌دارد. چین تا این دم حاضر نیست متکفل پرداخت این هزینه باشد. چین دوست ندارد فعالیت بیرون‌مرزی به پیمانه‌ای که ایالات متحده امریکا دارد، داشته باشد؛ چون فعالیت بیرون‌مرزی هزینه‌بردار است. چیزی که در سفر مقامات چینی به عربستان، جالب توجه بود، این بود که چین اعتماد ایران را نسبت به خود در بدل کسب اعتماد عربستان سلب کرد. مقامات چین از استقبال کم‌نظیر مقامات عربستانی در شگفت شدند و در هم‌سویی با آن‌ها، اعلامیه‌ای نشر کردند که مخالف منافع ایران بود. حالا، اگر چین بخواهد قطب قدرت‌مندی را علیه امریکا شکل دهد، اقتضا می‌کند رقیبان امریکا را کنار خود گرد آورد، نه این‌که آن‌ها را از خود براند. چین تا این دم نه‌تنها رقیبان امریکا را حول محور واحد علیه امریکا متحد نکرده، بلکه نسبت به آن‌ها بی‌مهری نیز نشان داده است، از جمله به روسیه و ایران.
۶ـ چین داد‌و‌ستد تجاری با دو گروه از کشورها را پراهمیت می‌داند: ۱- اقتدارگرا؛ ۲- ضعیف. با کشورهای اقتدارگرا از آن‌رو، وارد داد‌و‌ستد اقتصادی می‌شود که خود نیز اقتدارگرا است. در میان دولت‌های اقتدارگرا هم دنبال دولت‌هایی می‌گردد که بسته‌ترین سیستم سیاسی را داشته باشد. یعنی از ثبات ظاهری برخوردار باشد و به اعتراض میدان ندهد و در اثر اعتراض هم فرو نپاشد. این درحالی است که شگوفایی اقتصاد چین از دهه ۱۹۸۰ تا این دم، محصول مراوده تجاری با دولت‌های دموکراتیک غربی، خاصه امریکا بوده است. همچنان دولت‌های ضعیف در زمینه تجارت پرسود برای چین هدف بزرگ تلقی می‌شود. در این زمینه، داد چین بسی اندک است و گرفت آن بسی پرشمار. افغانستان و کشورهای آفریقایی می‌تواند نمونه‌ای از دولت‌های ضعیفی باشد که چین داشتن مراوده تجاری با آنان را برای خود پراهمیت می‌خواند. در حال حاضر، بسیاری از دولت‌های دنیا به دنبال آن هستند تا حکومت فراگیری در افغانستان تشکیل شود و بر بحران حاضر نقطه پایان گذاشته شود؛ اما چین زیرکانه و خاموشانه به دنبال بلعیدن منابع طبیعی افغانستان است و به دغدغه مشترک سایر کشورها در قبال افغانستان اهمیت نمی‌دهد.
۷ـ امریکا که در عصر حاضر قدرت برتر دنیا به شمار می‌رود، در همه زمینه‌ها نسبت به سایر کشورها برتری دارد. همچنان ابزارهایی برای دخالت در امور سایر کشورها نیز در دست دارد که توسل به آن ابزارها دخالت امریکا را توجیه‌پذیر می‌سازد. دموکراسی، حقوق بشر، حقوق زن و … دم دست‌ترین ابزارهایی است که امریکا برای دخالت در امور سایر کشورها در دست دارد. امریکا با توسل به این ابزارها با کشورها وارد تعامل می‌شود یا هم بر آن‌ها هجوم می‌برد. مزید بر آن، متحدان قدرت‌مندی در دنیا دارد که هر کدام به تنهایی می‌توانند با چین رقابت کنند از جمله: اتحادیه اروپا، جاپان، کوریای جنوبی، تایوان، ترکیه، اسرائیل، اعراب و … . امریکا و متحدان آن قادرند تا دولت‌ها را یک‌شبه ساقط و از نو دولت دیگری با هزینه سنگین بسازند. امریکا و متحدان آن خطرپذیرند و می‌توانند این مأموریت‌های خطرخیز را عهده‌دار باشند. حالا اگر چین بخواهد پا جای پای امریکا بگذارد و رقیب قدرت‌مند آن به شمار رود و یا هم بخواهد جای خالی آن را پر کند، هیچ‌یک از ابزارهایی را که امریکا در اختیار دارد، چین ندارد. من نمی‌توانم بفهمم که چین با تکیه بر کدام ابزار می‌تواند سایر کشورها را به سوی خود فراخوانده آن‌ها را تابع خود و رقیب امریکا سازد. بهتر است بگویم چین متاع جاذب و پرفروشی برای عرضه به بازار سیاست به بیرون از مرزهایش را ندارد. چین در بعد سیاسی اصلاحاتی را که غرب انتظار داشت، عملی نکرد. کشورهای غربی در آغاز خوش‌بین بودند که گشوده‌گی در حوزه اقتصاد در چین شاید بتواند در حوزه سیاست هم تسری پیدا کند که چنین نشد. یعنی چینی‌ها به همان سیستم سیاسی بسته و اقتدارگرای تک‌حزبی وفادار ماندند که خلاف مرام غربی‌ها بود و است. سیستم سیاسی بسته تک‌حزبی از گذشته تا این دم در چین برقرار است که فقط برای چینی‌ها جذابیت دارد نه بیرون از چین. آیا ممکن است چین با سیستم سیاسی بسته تک‌حزبی مبتنی بر کمونیسم تنها قدرت برتر دنیا یا یکی از قدرت‌های برتر دنیا شود؟ به باور من، پاسخ نخیر است. قدرت برتر دنیا شدن یا هم پا جای پای امریکا گذاشتن و آن را به انزوا کشاندن، الزامات و اقتضائاتی دارد که چین حاضر نیست بدان تن در دهد؛ چون هزینه‌بردار است و چین از پرداخت هزینه در هراس است و اقتصاد خود را پاسخ‌گوی آن نمی‌داند.
نتیجه‌گیری
گفته آمدیم که چین نمی‌تواند نظم تک‌قطبی در روابط بین‌الملل را به این زودی‌ها بشکند. همچنان نمی‌تواند مانع گسترش نفوذ امریکا در اقصا نقاط دنیا شود و در همه زمینه‌ها با آن رقابت کند. گفته شد که چین فقط به دنبال افزایش توان اقتصادی است که پیامد ناخواسته آن ممکن است رقابت با امریکا آن‌هم در حوزه اقتصاد باشد نه در همه حوزه‌ها. چین به سیاست از عینک اقتصاد نگاه می‌افکند. می‌توان گفت که چین به سیاست نگاه تاجرمآبانه دارد. هرجا سود اقتصادی باشد، نقش پای چین آن‌جا دیده خواهد شد. همچنان گفته آمدیم که قدرت برتر دنیا شدن الزامات و اقتضائاتی دارد که چین حاضر به تن‌دهی بدان‌ها نیست. برای چین همیشه تجارت پرمنفعت در اولویت بوده است تا وارد شدن در جنگ له و علیه کشور دیگری. روی ‌بر تافتن از روسیه و ایران در بحران‌های اخیر می‌تواند دال قوی باشد مبنی بر شیفته‌گی چین به شگوفایی اقتصادی و افزایش توان در این زمینه.
________________________________________
[۱] . کسی بود که در سال ۱۹۴۹ ملی‌گراها در چین را شکست داد و جمهوری خلق چین را بنیاد گذاشت.
[۲] . پس از مرگ مائو زمام امور را از سال ۱۹۷۶ تا اوخر دهه ۸۰ در دست داشت. او طراح «سیاست درهای باز» (نوعی گرایش به کاپیتالیسم) در چین بود.
[۳] . در دهه ۱۹۹۰ زمام امور را در اختیار داشت. در دوره او چین توانست خیزش عظیم اقتصادی را تجربه کند.

لینک کوتاه : https://afghanistan-iim.com/?p=9146

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.