واشنگتن پست، کابل – روزی که پایتخت افغانستان به دست طالبان افتاد و سرنوشت جنگ پیچیده ۲۰ ساله تعیین میشد، یکی از مقامات ارشد امنیتی شهر از خواب بیدار شده بود و آماده نبرد میشد.
یک روز قبل، نیروهای دولتی در بزرگترین شهر شمال -مزار شریف، حوزه نه چندان خوشنام ضد طالبان- پس از درگیری اندک به طالبان تسلیم شدند. همین اتفاق یکشبه در جلالآباد، پایتخت زمستانی شاهان افغانستان و دروازه اصلی این کشور در سمت شرق، نیز افتاد.
با طلوع سپیده دم بر فراز کوههای مهآلودی که در ۱۵ آگست بر کابل سایه افگنده بود، کابل ناگهان به یک جزیره [منزوی] مبدل شد؛ آخرین سنگر دولتی که ایالات متحده با هزینه تریلیونها دالر و جان هزاران انسان از آن حمایت کرده بود. کابل اما به جزیرهای میمانست که بعضیها هنوز آماده دفاع از آن بودند.
یک مقام امنیتی افغانستان که شامگاه قبل را صرف توزیع یونیفورمهای جدید به افسران خود کرده بود، میگوید: «همه سربازان آماده جنگ علیه طالبان بودند. تمام نیروهای امنیتی آماده بودند.»
شاید هم خودش اینطور فکر میکرد. وقتی مشغول بررسی استحکامات یکی از کمربندهای اصلی شهر بود، گذر فرماندهاش به او افتاد. این مقام به یاد میآورد: «او به من گفت: فرصتی برای این کارها نیست. شما میتوانید این کار را در چند روز انجام دهید.»
کابل اما فرصت زیادی نداشت.
در عرض چند ساعت، جنگجویان طالبان با موهای کشال [و به هم ریخته]، پوستهها را تصرف کردند. رییس جمهور فرار کرد و به خود زحمت نداد که مقامات امریکایی یا حتا افسران ارشد خود را اطلاع دهد. کشوری که در تاریخ معاصر خود با سرنگونیهای خشونتآمیز متعدد مواجه بوده، به مثابه یک پایان پرآشوب، ویرانگر و تحقیرآمیز برای امریکا بود.
این رویداد، مقامات ارشد امریکایی را که آن روز در تعطیلات آخر هفته به سر میبردند، حیرتزده کرد. آنان انتظار داشتند که دولت طرفدار غرب، هفتهها شاید ماهها یا حتا سالهای بیشتر دوام پیدا کند. افغانها نیز از سرعت فروپاشی دولتشان به همان میزان شگفتزده شدند. حتا خود طالبان هم تعجب کرده بودند.
در هر دو کشور، کسانی که خود را وقف مبارزه علیه گروههای افراطی کردند که تجربه دهها سال شورشگری خشونتآمیز را داشتند، در یک مورد اتفاق نظر داشتند: آیا این اتفاق به خاطر انتخابهای سرنوشتساز در آن یکشنبه اواسط آگست رخ نداده بود؛ همهچیز میتوانست به گونه متفاوت پایان یابد.
تصمیم عجولانه رییس جمهور برای فرار از کشور، براساس اطلاعات ظاهراً نادرستی که توسط مشاورانش به خورد وی داده میشد، پیامدهای مهمی داشت. این برای ایالات متحده تنها یک فرصت را باقی گذاشت تا برتری طالبان را در کابل به چالش بکشد؛ اما تصمیم گرفت کاملاً بر بیرون کردن شهروندانش از میدان هوایی تمرکز کند.
گزارش سقوط کابل -نقطه اوج طولانیترین جنگ ایالات متحده- در نتیجه گفتوگوهایی به دست آمده که با نزدیک به بیست و چند مقام امریکایی و افغان، یک فرمانده طالبان و ساکنان شهر صورت گرفته است.
قبل از سقوط
هم در واشنگتن و هم در کابل، روزها و هفتههای منتهی به سقوط کابل با رضایت خاطر همراه بود. ایالات متحده در حال خروج نیروهای خود بود. طالبان نیز صاحب دستاوردهایی شده بودند. دیدگاه غالب اما در هر دو پایتخت این بود که هنوز زمان زیادی برای تسلط شورشیان بر شهر ۵ میلیون نفری که مدتها مرکز حضور امریکا در این کشور بود، باقی مانده است.
به باور مقامات افغانستان و ایالات متحده که مانند دیگر گفتوگوکنندهگان، به شرط ناشناس ماندن هویتشان در بحثهای حساس، رییس جمهور اشرف غنی این باور را ابراز کرده بود.
به گفته یکی از مقامات سابق افغانستان، غنی، یک تکنوکرات و استاد دمدمیمزاج پیشین، به دستیارانش گفته بود که نیروهای افغانستان میتوانند پس از خروج امریکا، جلوی طالبان را بگیرند و به گفته این مقام، دولت فقط به شش ماه زمان نیاز داشت تا اوضاع را به نفع خودش تغییر دهد. حتا با تشدید حملات طالبان در مناطق روستایی افغانستان و مراکز ولایتها، در اعتماد به نفس او تزلزلی نیامد.
او بر نشستن در ارگ، کاخ ریاست جمهوری کابل، که مربوط به قرن نوزدهم است، اصرار داشت: «ما در آنجا میجنگیم، بنابراین، مجبور نیستیم اینجا بجنگیم.»
اما گزارشهای میدانی حاکی از آن بود که در برخی موارد، نیروهای دولتی افغانستان اصلاً در حال جنگ نبودهاند.
هنگامی که طالبان در اواخر جون و اوایل جولای بنادر کلیدی را در مرز با ایران و تاجیکستان تصرف کردند، نیروهای دولتی پایگاههای خود را ترک کردند. حمدالله محب -مقام جوان و تحصیلکرده غرب که به عنوان مشاور امنیت ملی غنی خدمت میکرد، تجربه ناچیزی در امور نظامی و امنیتی داشت- به دیگران میگفت که نیروهای دولتی بهزودی آن بنادر را بازپس خواهند گرفت.
بازپسگیری بنادر مهم، اما هرگز محقق نشد و [این موضوع] دولت را از منابع تأثیرگذار درآمد محروم کرد. محب به درخواستها برای اظهار نظر پاسخ نداد.
از آنجایی که طالبان به انباشت دستاوردهای خود ادامه میدادند، مقامات امریکایی اعتماد به نفس رییس جمهور افغانستان را به مثابه یک توهم تلقی کردند.
عدم تمرکز غنی بر تهدیدی که طالبان ایجاد کرده بود، مقامات ایالات متحده، بهویژه جنرال نیروی دریایی کنت فرانک مککنزی، رییس فرماندهی مرکزی ایالات متحده، و سفیر راس ویلسون را حیرتزده کرده بود.
یک مقام که شاهد ماجرا بوده، میگوید، در دیدار جولای با غنی در کابل، این دو نفر به رییس جمهور افغانستان گفتند که تیم او برای دفاع از کشور به یک «برنامه واقعبینانه، قابل اجرا و با حمایت گسترده نیاز دارد» و باید ایده دفاع از مرکز ۳۴ ولایت را کنار بگذارد.
این مقام میگوید: «آنها باید روی شهرهایی که واقعاً میتوانستند از آن دفاع کنند، تمرکز میکردند. «همه ولایات مهم بودند، اما سرنوشت برخی از این ولایتها برای دفاع از کابل مهم بود.»
این مقام میگوید که غنی در ظاهر موافق به نظر میرسید، اما هیچ وقت به این موضوع رسیدهگی نکرد.
این مقام مسوول میگوید: «توصیهها داده میشد، چیزهای درست گفته میشد، ولی هیچ اتفاقی نمیافتاد. آنها هرگز به این توصیهها عمل نمیکردند. آنها هرگز به این طرح رسیدهگی نکردند.»
حتا زمانی که مجموعهای از مراکز ولایتها به طور همزمان سقوط کردند -که در ۶ آگست از زرنج در منتهی الیه جنوبغربی افغانستان شروع شد و طی ۹ روز در ۲۲ شهر دیگر ادامه یافت- رییس جمهور حواسش پرت به نظر میرسید.
این مقام با اشاره به برنامه رییس جمهور برای سیستم پرداخت حقوق کارمندان دولتی میگوید: «غنی [در آن وضعیت] دوست داشت در مورد دیجیتالی کردن اقتصاد افغانستان صحبت کند. این هیچ ربطی به تهدید وحشتناکی که خلق شده بود، نداشت.»
تا اواخر بعد از ظهر شنبه، یک روز قبل از سقوط کابل، غنی در مورد ترتیبات خروج یا امنیت کارمندان ارشدش هیچ اضطراری در نظر نگرفته بود.
او با پذیرایی از مشاورش در باغهای قصر با لحن ملایم منحصر به فردش صحبت میکرد و از تقویت اقتصاد کشور سخن میگفت. قرار بود اواخر همان شب برای ملت سخنرانی کند. اما هرگز این کار را نکرد.
در این گیرودار، امریکاییها دچار توهمات خودشان بودند.
در ماه جون، سازمان اطلاعاتی ایالات متحده به این نتیجه رسیده بود که دولت افغانستان حداقل شش ماه دیگر ادامه خواهد داشت. در ماه آگست، دیدگاه غالب این بود که طالبان احتمالاً تا اواخر پاییز تهدید جدی برای کابل ایجاد نمیکنند.
مقامات امریکایی ممکن غنی را ترغیب کرده باشند که فوریتها را در نظر بگیرد. اما خودشان در عمل هیچ فوریتی نشان نمیدادند؛ زیرا مقامات در ماه آگست تسلیم تصمیمات مرسوم واشنگتن شدند.
بعدازظهر جمعه، دو روز قبل از سقوط کابل، کاخ سفید در حال خالی شدن بود؛ زیرا بسیاری از کارمندان ارشد برای سپری کردن اولین تعطیلات کوتاه رییس جمهور بایدن آمادهگی میگرفتند. اوایل روز، بایدن به کمپ دیوید رسیده بود و آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه، قبلاً در همپتونز بود.
سقوط مزار شریف -محل نبردهای خشونتبار بین نیروهای طرفدار و ضد طالبان در دهه ۱۹۹۰- به روز شنبه، مقامات ایالات متحده را متقاعد کرد که آنها باید درگیر شوند. این موضوع، خیلی سریع به یک مسأله جنجالبرانگیز بین پنتاگون و وزارت خارجه مبدل شد.
به گفته یک مقام امریکایی شاهد این ماجرا، لوید آستین، وزیر دفاع، در کنفرانس تلفنی با بایدن و دستیاران امنیتی ارشد او در آن روز، خواستار انتقال فوری تمامی پرسونل سفارت ایالات متحده به میدان هوایی کابل شده بود.
همکاران سفارت ویلسون از روز جمعه برای از بین بردن اسناد و تجهیزات طبقهبندیشده در محوطه سفارت به رقابت پرداخته بودند. طی یک یادداشت محرمانه که در دسترس واشنگتن پست قرار گرفته، از کارکنان خواسته شده بود که مواد حساس را با استفاده از زبالهسوز، تجزیه و سطلهای زباله را نابود کنند. در این دستورالعمل همچنین خواستار نابودی «پرچمهای امریکا یا اقلامی بود که میشد از آنها در کمپاینهای تبلیغاتی سوءاستفاده کرد».
ویلسون میگوید که پرسونل امریکایی برای تکمیل کار خود به زمان بیشتری نیاز داشتند. این مقام میگوید، آستین اصرار داشت که فرصت کم است.
عصر شنبه به وقت کابل، غنی و بلینکن تلفنی صحبت کردند. بلینکن به امید جلوگیری از رویارویی در پایتخت، به دنبال حمایت از غنی در رسیدن به توافقی با طالبان با میانجیگری ایالات متحده بود که براساس آن شبهنظامیان در خارج از کابل باقی میماندند، اگر رهبر افغانستان به خاطر تشکیل دولت موقت کنارهگیری میکرد. به گفته یک مقام ارشد ایالات متحده، هدف، خرید زمان برای مذاکرات به منظور تشکیل یک دولت فراگیر بود که در آن طالبان و نیز سایرین مشارکت داشته باشند.
رییس جمهور با اکراه موافقت کرد.
هرچند متزلزل، اما به نظر میرسد که راهی برای یک انتقال مسالمتآمیز و سیاسی وجود دارد؛ راه نجاتی برای افغانستان که از تکرار مکررات جلوگیری میکرد.
سقوط
صبح یکشنبه برای کابل شوم بود: سقوط یکشبه جلالآباد، کابل را در انزوا میبرد. بسیاری از مغازهها بسته ماند و مردم در خانههایشان ماندند. اما هیچکس فکر نمیکرد که سقوط کامل حتمی باشد.
نادر نادری، فعال سابق حقوق بشر، صبح آن روز برای شرکت در مذاکرات با طالبان به دوحه رفت. او میدانست که جنگجویان این گروه به کابل نزدیک میشوند، اما معتقد بود که دیپلماسی همچنان میتواند کشور را از کنترل مطلق طالبان و بازگشت به روزهای سیاه دهه ۱۹۹۰ در امان نگه دارد.
هنگامی که او درست قبل از ورودی میدان هوایی به چهارراه ترافیک رسیده بود، یک افسر پولیس در ایست بازرسی دروازه موتر او را باز کرد و او را شناخت. بغض افسر از شدت خستهگی ترکید.
نادری میگوید: «من هرگز چشمان او را فراموش نمیکنم. خیلی وقت بود که نخوابیده بود. او ناامید به نظر میرسید و میگفت، اوضاع بد میشود. او همچنین به من گفت: شما به دوحه میروید و ما به شما نیاز داریم که صلح را بیاورید. لطفاً سعی کن راهی پیدا کنی.»
در کاخ ریاست جمهوری (واقع در مرکز شهر کابل، اما در حفاظ دیوارهای ضخیم کانکریتی که آن را از دیگر قسمتهای شهر جدا میکرد) صبح با حالت عادی پیش میرفت.
قرار بود جلسات به شکل معمول برگزار شود. به گفته یک مقام سابق افغانستان، حتا در حالی که برخی از مقامات ارشد به طور فزایندهای دچار وحشت شده بودند و درباره طرحهای احتمالی برای تخلیه غنی و دیگران سوال میپرسیدند، منشی شخصی رییس جمهور اصرار داشت که او از هیچکدام خبر ندارد. وزیر میگفت که دولت تا خروج نیروهای امریکایی در ۳۱ آگست، در نتیجه توافقی که غنی در شب قبل منعقد کرده است، فرصت خواهد داشت.
مرجان متین، ۲۸ ساله، کارمندان ارشد بخش رسانههای ارگ، میگوید: «تضمینهای زیادی داده شده بود. نیروهای امریکایی و انگلیسی هنوز حضور داشتند. ما به طور عادی زندهگی میکردیم.»
او آن روز صبح با یک موتر زرهی از مرکز کابل رد میشد و به سمت محل کارش میرفت، تا اینکه متوجه شد دیگر سنگی به سنگ بند نیست.
او ابتدا دانشجویان دانشگاه را دید که با کولهپشتیهایشان با عجله به سمت خانههای خود میرفتند، سپس مغازهها بسته شد و مردم وحشتزده میدویدند. جنگجویان طالبان در ورودیهای اصلی شهر دیده شده بودند و باشندهگان کابل از جنگی در آینده میترسیدند.
او میگوید: «اوضاع مثل فلم ترسناکی بود که خودم هم بخشی از آن بودم.»
در داخل کاخ نیز تشت آرامش مسوولان در حال از بام افتادن بود. حوالی ظهر، بسیاری از کارکنان برای صرف غذای چاشت خارج شده بودند. به گفته مقامات، در حالی که آنها رفته بودند، یک مشاور ارشد به رییس جمهور اطلاع داد که ستیزهجویان وارد کاخ شدهاند و اتاق به اتاق به دنبال او میگردند.
به نظر نمیرسد که این اتفاق حقیقت داشته باشد. طالبان اعلام کرده بودند که جنگجویان این گروه در دروازههای کابل هستند و پس از عقبنشینی نیروهای امنیتی از کمربندهای اصلی شهر عبور کرده و قصد تصرف خشونتآمیز پایتخت را ندارند. توافقی برای یک انتقال مسالمتآمیز وجود داشت و این گروه قصد داشت به آن احترام بگذارد.
این اما پیامی نبود که به غنی داده میشد. نزدیکترین دستیارانش به رییس جمهور گفته بودند که باید فوراً از کشور خارج شود.
به گفته یکی از مشاورانش، به رییس جمهور گفته شده بود: «یا محافظان شما در ارگ خواهند بود یا طالبان، اما اگر بمانید کشته خواهید شد.»
غنی با توجه به آخرین باری که طالبان کابل را فتح کرده بود (در سال ۱۹۹۶، زمانی که جنگجویان پیروز به دنبال رییس جمهور سابق مورد حمایت شوروی بودند، او را بیرون آوردند و جسدش را از چراغ ترافیک شهر آویزان کردند) موافقت کرد که برود.
رییس جمهور میخواست برای جمعآوری وسایلش به خانه بازگردد، اما مشاورانش به او گفتند که وقت نداریم. در اوایل بعدازظهر، رییس جمهور با پوشیدن «صندل»های پلاستیکی و کُت نازک، به همراه بانوی اول و تعدادی از دستیاران ارشد، با هلیکوپترهای نظامی از محوطه کاخ دور شدند.
یکی از مقامات ارگ که همراه با رییس جمهور فرار کرد، میگوید که او نمیدانست به کجا میروند تا زمانی که هندوکش (رشته کوه عظیم در شمال کابل) را دید که از پنجره دیده میشد.
این گروه سرانجام در اوزبیکستان فرود آمد. از آنجا سوار هواپیمای کوچکی شد که عازم امارات متحده عربی بود.
دستیاران غنی که در جریان فرار عجولانه قرار نگرفته بودند، وقتی از صرف غذای چاشت برگشتند، متوجه شدند که رییس جمهور ناپدید شده و دفتر او خالی است.
رییس جمهور که به درخواستها برای اظهار نظر پاسخ نداد، بعداً ترک کشور را به عنوان راه نجات کشورش از جاری شدن سیل خون توجیه کرد و در صفحه فیسبوکش نوشت که با انتخاب بین کشته شدن یا ترک کشورعزیزی که زندهگیاش را برای آن وقف کرده، روبهرو بوده است. او به اکثر مقامات ارشد دولت، از جمله دو معاونش، در مورد رفتنش اطلاعی نداد. غنی با دولت ایالات متحده نیز تماس نگرفت؛ چون ایالات متحده، تحرکات رهبر فراری را از شایعات و گزارشهای رسانهای جمعآوری کردند.
برخی از مقامات ارشد افغانستان که نمیدانستند غنی رفته است، از ارگ درخواست کمک کردند. اما بعدازظهر، منشی غنی دیگر به پیامها پاسخ نداد.
مقاماتی که جا مانده بودند، این اشاره را گرفتند و به مقصد میدان هوایی حرکت کردند، به امید اینکه عصر همان روز وارد پروازهای تجاری شوند.
تعداد انگشتشماری از جمله رییس پارلمان به پاکستان انتقال یافتند. بسمالله خان محمدی، وزیر دفاع، با پرواز نظامی به امارات فرار کرد. سرور دانش، معاون دوم رییس جمهور غنی، و احمدضیا سراج، رییس امنیت ملی افغانستان، نیز موفق به ترک این کشور شدند.
دیگران زیاد خوششانس نبودند. وزیر حج، یک طالب سابق که به شدت علیه رفقای سابق خود صحبت کرده بود، پروازش لغو شد و او مجبور شد به شهری بازگردد که یاران سابقش که فعلاً به دشمنان او تبدیل شده بودند، در حال تبدیل شدن به حاکمان بلامنازع افغانستان بودند.
حتا پس از اینکه به جای امن رسیدند، رییس جمهور و تیمش هرگز با مقامات ارشدی که همواره از آنها کمک میخواستند، تماس نگرفت. برخی از کسانی که در طول سالها با غنی همکاری نزدیک داشتند، احساس میکردند که به آنها خیانت شده است و معتقد بودند که او آنها را رها کرده تا بمیرند.
پایتخت در هرجومرج
مقام ارشد امنیتی کابل که صبح آن روز از پوستههای شهر دیدن کرده بود، از یکی از دوستانش خبر شد، دولتی که او آماده جنگیدن برایش بود، دیگر وجود ندارد.
دوستش خبر داد: «رییس جمهور رفته است. فکر میکنم دولت سقوط کرده است.»
او با عجله به میدان هوایی رفت و با چشم سر متوجه شد که خلبانان و خدمهها با عجله هواپیماها را پرواز میدهند.
او میگوید: «همه با هم حرف میزدند: چی شده؟ چه اتفاقی افتاده است؟ چه خبر است؟»
مقامات ایالات متحده نیز به اندازه دیگران شگفتزده شده بودند. امریکاییها انتظار داشتند که غنی به عنوان رییس جمهور موقت باقی بماند، این موضوع در توافقنامهای که مذاکرهکنندهگان در دوحه آن را منعقد کرده بودند، نیز وعده داده شده بود. خبر فرار غنی که از طریق رسانهها به نشر رسید، به این معنا بود که امیدها از بین رفته بود.
یک مقام ارشد امریکایی میگوید: «او نه تنها کشورش را رها کرد، بلکه امنیت کابل را نیز از بین برد. مردم از میدان هوایی تا هر جای دیگر تاوان اشتباهات او را پرداخت میکردند.»
قانون و نظم از بین رفت، گزارشهایی به نشر رسید مبنی بر حمله باندهای مسلح در خیابانها؛ یک خلای امنیتی به وجود آمده بود.
در یک ملاقات حضوری که با عجله ترتیب داده شد، رهبران ارشد نظامی ایالات متحده در دوحه -از جمله مککنزی، فرمانده ستاد مرکزی ایالات متحده- با عبدالغنی برادر، رییس شاخه سیاسی طالبان، صحبت کردند.
به گفته این مقام امریکایی، برادر گفته بود: «ما یک مشکل داریم. دو گزینه برای حل این مشکل داریم: یا شما [ارتش ایالات متحده] مسوولیت تامین امنیت کابل را به عهده بگیرید یا باید به ما اجازه انجام این کار را بدهید.»
در طول روز، بایدن در تصمیم خود مبنی بر خروج تمامی نیروهای امریکایی از افغانستان مصمم بود. فروپاشی دولت افغانستان نظر او را تغییر نداده بود.
مککنزی که از این دستورات آگاه بود، به برادر گفت که مأموریت ایالات متحده تنها برای تخلیه شهروندان امریکایی، متحدان افغان و شهروندانی در معرض خطر بود. او به برادر گفت که ایالات متحده برای این کار به میدان هوایی نیاز دارد.
به گفته دو مقام دیگر امریکایی، آنها در ساحه به تفاهم رسیدند: ایالات متحده میتواند تا ۳۱ آگست میدان هوایی را در اختیار داشته باشد؛ اما طالبان شهر را کنترل خواهند کرد.
جنگجویان طالبان اکنون وارد کابل شده بودند و سخنگوی این گروه در دستورالعمل قبلی خود تجدید نظر کرد: طالبان در آن روز قصد تصرف کابل را نداشتند؛ اما خروج غنی این گروه را مجبور کرد.
در پیامی که در تلفن محمدنصیر حقانی پینگ شده بود، آمده است: «دولت تمام وزارتخانهها را تخلیه کرده. شما باید برای جلوگیری از بینظمی بیشتر و محافظت از اموال و خدمات عمومی و مهار هرجومرج وارد شهر شوید.»
حقانی، یکی از فرماندهان طالبان، آن روز صبح نیروهای خود را به سمت دروازههای شهر هدایت کرد و با آنچه برخورد کرد، شگفتزده شد.
او میگوید: «ما حتا با یک سرباز یا پولیس بر نخوردیم.» چند ساعت پس از آن، او همانطور که به او گفته شده بود، عمل کرد و از پیشروی بیشتر خودداری کرد.
پس از دریافت خبر سقوط دولت، او و افرادش ظرف یک ساعت به مرکز شهر رسیدند. اواخر بعدازظهر، آنها وارد ارگ شدند.
«ما نمیتوانستیم احساسات خود را کنترل کنیم، بسیار خوشحال بودیم. بیشتر جنگجویان ما گریه میکردند. ما هرگز فکر نمیکردیم که کابل را به این سرعت بگیریم.»
آنچه حقانی را شاد کرده بود، برای بسیاری دیگر در کابل، دلیلی برای ناامیدی عمیق بود.
طالبان اصرار داشتند که تغییر کردهاند. آینده افغانستان به درستی این موضوع بستهگی دارد.
مشاهده جنگجویان طالبان که در خیابانهای کابل موضع گرفتهاند، مهاجرتی را که از قبل آغاز شده بود، سرعت بخشید. ترافیک شهر بیش از حد معمول شلوغ بود؛ زیرا مردم از محل کار به سمت خانههایشان یا میدان هوایی میدویدند تا خودشان را به پروازی برسانند.
متین، مدیر ارتباطات ارگ، در حالی که در یک موتر زرهی نشسته بود، در حال تماس با همکارانش بود.
آنان به متین گفته بودند: «نباید به دفتر بیایی. همه کارکنان رفتهاند. فقط به ما کمک کن مدارک خود را دریافت کنیم.»
او راهش را به سمت خانه یکی از اقوام خود کج کرد و متوجه شد که باید فوراً لباسهایش را عوض کند: او شلوار جین و پیراهن میپوشید، اما میدانست که اکنون میتواند او را با حاکمان جدید شهر با مشکل مواجه کند.
او میگوید: «من تازه شاهد سقوط دولت خود در مقابل چشمانم بودم. من تازه به این فکر رسیده بودم که همهچیز از بین رفته است. قرار نبود پرچم کشورمان دیگر آنجا باشد. ما در حال بیدار شدن با کشور جدیدی بودیم که توسط طالبان اداره میشد.»
برای آریا رئوفی، یک امریکاییهای افغانیالاصل که به دختران آواره افغانستان آموزش عکاسی میداد، زمانی که از کنار یک تانک رد میشد، اتفاق مشابه افتاد.
«سربازان افغانستان در آن تانکها نبودند. آنها تروریست بودند». او با عجله به خانه رفت و در آپارتمانش مخفی شد؛ اما متوجه شد که نیروهای امنیتی افغانستان در ایست بازرسی محله او رفته و افراد مسلح طالبان جایگزین آنها شدهاند. او بهزودی در حال آمادهگی برای رفتن بود.
طالبان کنترل ارگ را نیز به دست گرفته بودند. یک نگهبان تنها پشت سر مانده بود تا به ستیزهجویان اجازه ورود بدهد و اطراف را به آنها نشان دهد. او که کمی مات و مبهوت به نظر میرسید، به خبرنگار الجزیره گفت که چگونه غنی با او تماس گرفته و به او گفته است که با رییس جمهور پیشین، حامد کرزی، برای هماهنگی روند تحویلدهی همکاری کند.
دوربینهای الجزیره مبارزان تازهنفس را بعد از ۲۰ سال زندهگی در سایهها نشان میدهد که به طاقچههای طلاکاری شده قدرت خیره شده بودند.
نادری که از روز یکشنبه بعد از سفرش به قطر، به افغانستان بازنگشته است، میگوید که خبر تسلط طالبان بدترین نوع شکست است.
نادری، ۴۰ ساله، که رییس کمیسیون خدمات ملکی کشور بود، میگوید: «من در آنجا نشسته بودم و تنها به از دست دادن کشورم میاندیشیدم. همه چیزهایی که من سالها برایشان جنگیده بودم، در مقابل چشمانم فرو میریخت.»
برای ایالات متحده، دامنه شکست به مثابه پایان کار بود و به وضوح نشان داده شد که هلیکوپترها پرسونل سفارت را به میدان هوایی انتقال دادند. قبل از اینکه پرچم امریکا برای آخرین بار پایین بیاید، دیپلماتها درگیر جنون تخریب، سوزاندن اسناد و شکستن تجهیزات حساس بودند.
یک مقام ارشد امریکایی میگوید: «سروصداها بسیار بلند بود. آتشسوزیهای کنترلشده، نابود کردن اسناد طبقهبندیشده و صدای مداوم تخریب هارد دیسکها و سلاحها به گوش میرسید.»
این مقام میگوید، وقتی کار تخریب پایان گرفت، جایی که روزگاری مقر بزرگترین ماموریت دیپلماتیک جهان بود به «مکانی عجیب و غریب میمانست». تمام تابلوها و عکسها از بین رفت. رایانهها جدا شده بودند و «دفاتر به طرز عجیبی برهنه به نظر میرسیدند».
در وزارت امور خارجه، مقامات ارشد، از جمله وندی شرمن، معاون بلینکن، و ویکتوریا نولند، معاون وزیر امور خارجه در امور سیاسی، دیوانهوار با وزرای خارجه کشورها تماس میگرفتند تا از آنها بخواهند که در کار تخلیه به امریکا کمک کنند و بیانیهای را که توسط ۱۱۴ کشور امضا شده بود، هماهنگ کنند. طالبان را وادار کردند که اجازه رفتوآمد را برای مهاجران فراهم کنند. آنها متوجه شدند که این یک تلاش تاریخی برای تخلیه خواهد بود.
همانطوری که تاریکی شهر را فرا گرفت، افراد بیشتری به میدان هوایی هجوم بردند؛ تا اینکه در نهایت ترمینال عادی از کار افتاد و مردم روی خطوط پرواز ریختند.
برخی دیگر اما امیدشان را از دست داده بودند که روزی بیرون خواهند رفت. آن شب، افسر ارشد امنیتی کابل به جای رفتن به خانه، به خانه یکی از دوستانش رفت. او از آن زمان در آنجا پنهان شده، اما به این واقعیت واقف است که دیر یا زود، طالبان احتمالاً او را پیدا خواهند کرد.
او میگوید که سرنوشت او زمانی رقم خورد که رییس جمهور افغانستان تصمیم گرفت جان خود را نجات دهد.
او میگوید: «از آن لحظه به بعد همه چه به فنا رفت. من صدها طالب را کشتهام. پس مطمیناً آنان مرا خواهند کشت.»
غافلگیری، وحشت و انتخابهای سرنوشتساز؛
روزی که امریکا طولانیترین جنگش را باخت
جنگجویان طالبان در ۱۵ آگست، پس از فرار رییس جمهور اشرف غنی از کشور، کاخ ریاست جمهوری افغانستان را در کابل در اختیار گرفتند.
لینک کوتاه : https://afghanistan-iim.com/?p=5895
- نویسنده : سوزانا جورج، میسی رایان، تایلر پیجر، پامیلا کانستیبل، جان هادسون و گریف ویت. «آن گیران» نیز در تهیه این گزارش مشارکت داشته است.
- ارسال توسط : afghanistan
- منبع : واشنگتن پست
- 321 بازدید
- بدون دیدگاه