سیر تفکر اقتصادی، به فحوای تاریخ در پس واژهگانی چون اخلاق، مذهب و وابستهگی سیاسی به دولتهای متمرکز مستتر بوده است. تبارشناسی «تبادله» منحیث یک مفهوم اقتصادی، ریشه در خلق بروکراسی، پول، مالکیت و سلسلهمراتب اجتماعی دارد. «جو سومری» بهعنوان وسیلهی تبادله با ذخیرهی ارزش حداقلی، تبادله را از قالب محض «بارتری» و «خنثی»، یا به تعبیر فزیوکراتها غیر مولد و بیحاصل بیرون کرد و وجه اقتصادی بخشید. این مهم، کار انفرادی را موجد منفعت انفرادی کرد. منفعت انفرادی با سوگیری بروکراتیک، مالکیت خصوصی را عطیهی مذهب و تمکین از قانون را عمل راقیه برای دستیازیدن به نظم اجتماعی تعبیر نمود. تمثال عمدهی این هماهنگی چند عنصر را تاریخ در حوالی ۳۵۰۰ قبل از میلاد، در سومر با ایجاد جو سومری، قوانین حمورابی و خط برای عریضنمودن بروکراسی بیان میدارد. سیر تفکر اقتصادی، برای چند هزارهی قبل از میلاد الی اواخر هزاره دوم میلادی، اینچنین با سوگیری اخلاقی و وابستهگی سیاسی تداوم یافت.
اکادمی افلاطون با آنکه غایت نهایی دولت را اقتصاد میداند، عملکرد اقتصادی، سودجویی و بهره را تقبیح میکند. اندیشههای سوسیالیستی افلاطون، دانش اقتصادی را دانش آنارشی میداند که دخالت حداکثری دولت و تمرکز ثروت در نزد دانایان، برای امتناع از آنارشی اجتماعی است. همچنین، مکتب مشایی با آنکه منادی ارزش فرد در مقابل جمع است و شالودهی تفکر لیبرال را یدک میکشد؛ اما پول را صرفاً وسیلهی تبادله میداند. این مکتب بهره و سودجویی را تقبیح میکند. به روایت دیگر ارسطو قرضه را وسیلهی افزایش پول توسط پول میداند و این عملکرد با ابتناء بر ارزشگذاری اخلاقی وی، پول را از آنچه وظیفهی آن است، منحرف میکند. طرز دید این چنینی که منبعث از اندیشهی حقوقی یونانی و رومیان است در باورهای آدام اسمیت نیز تبلور یافته است و تا زمان ایروینگ فیشر، میلتون فریدمن و فرانکو مودیلیانی قرضه، با «لفاظیهای ادبی»، همواره منحیث عمل نادرست اقتصادی تشریح شده است.
ریشهی باورهای ارسطو در هژمون اسکولاستیک تداوم یافت و دانش اقتصادی قائم بر رویکرد دستوری، ایستا ماند. پس از ۱۴۹۲میلادی و کشف امریکا، دولتهای فئودالیتهی اسپانیا، بریتانیا، فرانسه و هلند به سوی دول متمرکز و رویکرد دستوری اسکولاستیک به اقتصاد مرکانتلیستی تغییر پارادایم دادند. به توجیه جان مینارد کینز، اقتصاددان کمبریجی، مرکانتلیسم با دکترین ناسیونالیسم حمایتی و انباشت تجمل و ثروت طلا، مصلحت اجتماعی را خلق نمود. منش مرکانتلیسم با اتکا بر دکترین محض طلا اندوزی در اسپانیا و پرتغال، دکترین رجحان واردات طلا بر صادرات با توسل به سیاست ناسیونالیستی، استفادهی صرف از کشتیهای انگلیسی و دکترین سیاست پولی، اعطای اعتبارات بانکی در هلند، شالودهی علمیساختن اقتصاد را گذاشت. فیزیوکراتها اما با مرجعیت لیبرالیسم اقتصادی و نقد مداخلهی دولت، یعنی سیاست حمایتی مرکانتلیسم دولتهای متمرکز، پیششرط آزادی برای کار و پیشه برای نظام طبیعی را گماشتند. این مهم بر وجه علمبودن اقتصاد صحه میگمارد. به تعبیری، نظام بازار دارای نظم طبیعی است، طبیعت نظم را ایجاد و تعادل را برقرار میکند. اگر تعادل بازار برهم بخورد، طبیعت تعادل را بر میگرداند و الزامی بر مداخلهی دولت نیست. طبیعیون تا جایی بر نظم طبیعی بازار تأکید میکردند که ژان باتیستسه، اقتصاددان فرانسوی قانون بازارها را اساس نهاد که بر اساس آن، هر عرضهای، تقاضا را «خود به خود» ایجاد میکند. به تعقیب این شرح، آرای «لیست» روی کار آمد که متمم لیبرالهای کلاسیک مینمود. «لیست» به شرح پنجمرحلهی تکامل اقتصادی پرداخت. جهانبینی لیست، تکامل اقتصادی را در مرحلهی توحش (شکارچی-گردآورنده)، شبانی (دامداری)، کشاورزی، کشاورزی – صنعتی و کشاورزی، صنعتی و تجارتی وضع نمود. لیست، گذار از سه مرحلهی نخستین را فارغ از مداخلهی دولت ممکن میداند؛ اما رسیدن به اعتلا و پنجمین مرحله را بدون سیاست حمایتی دولت از اقتصاد بازار را محال فرض نمود. متمم اقتصاد جامع، بازگشت به مبادلهی آزاد، فارغ از مداخلهی دولت است.
فهم طبیعیون، اقتصاد را علم «دقیقه» تعبیر مینمود. اما آمدوشد سوسیالیسم، تعارض نظریات نوکلاسیکها با کلاسیکها و ظهور بحرانهای مداوم در سدهی بیستم، علم اقتصاد را به شرح ساموئلسون نه علم دقیقه و چیزی بیش از هنر عنوان کرد. کلاسیکهایی چون دیوید ریکاردو، ارزش پدیدهی اقتصادی را «میزان کار» برای تولید آن تعبیر میکرد؛ آدام اسمیت نیز پیشتر از ریکاردو، کار را به مازاد سرمایه و طبیعت، در جوامع نوین، ارزش پدیدهی اقتصادی میدانست. مارژینالیسم اما با رویکردی روانشناختی به نقد تیوری ارزش کار پرداخت و ارزش پدیدهی اقتصادی را در مطلوبیت نهایی آن تداعی نمود. در دیگر سوی، آلفرد مارشال به تأسی از آرای مارژینالیستها، با تفکیک انواع کالا، انواع هزینه و کثرت شرایط تولید به نقد بنیادی بر تیوری کار ارزش پرداخت. آونگاردیسم سوسیالیستهای تخیلی و قشقرق مارکسیسم پلهی بر پلکان تعارضات اقتصادی افزود. آرای سوسیالیستهای تخیلی با پیششرط رجحان منفعت اشتراکی بر منفعت فردی، منافی نظم طبیعی لیبرالهای کلاسیک بود. به روایت دیگر، بحرانهای اجتماعی نتیجهی مستقیم مالکیت خصوصی است. یعنی منفعت باید از حالت منفعت انفرادی به منفعت اشتراکی تبدیل شود؛ چرا که تولید، محصول کار اجتماعی است و مزد که نتیجهی کار است، نباید حداقل معیشت باشد و سود به سرمایهگذاری که نقشی در «کار» ندارد، نباید پرداخت شود. این در حالی است که لیبرالهای کلاسیک، چون ژان باتیستسه، کارفرما (سرمایهدار) را محور اساسی توزیع ثروت و سود را مزد مدیریت میدانست و به تعبیر ریکاردو سود شرط لازم و کافی رشد اقتصادی است. مضاف بر این سلسله، کارل مارکس، فیلسوف آلمانی با ارجاع بر ماتریالیسم تاریخی و طرح سنتز کمونیسم آگاه، نقطهی اعتلای سرمایهداری را نقطهی سقوط آن دانست که مالکیت خصوصی در نتیجهی بحرانهای اجتماعی در دولتهای با حد اکثر سرمایهداری فرو خواهد ریخت. سنتزی که هرگز به حقیقت نپیوست و بزرگترین بحرانهای اقتصادی تاریخ، بحران بزرگ ۱۹۲۹-۱۹۳۰ میلادی و پسانتر بحران مسکن ۲۰۰۸ ایالات متحد، موجب فروپاشی سرمایهداری نشد. این اما کینزیانیسم بود که با توجیه اقتصاد مرکانتلیستی، طرح مالیهی ارشادی و تنزل نرخ بهره برای تشویق سرمایهدار – برای سرمایهگذاری پسانداز، آهنگ رشد اقتصادی در گسترهی وسیع سدهی بیستم را نواخت.
اقتصاد علم است، شاید نه علم دقیقه؛ اما علمی است متشکل از اصول جهانشمول و نمایندهی قوانینی است که چونان قوانین فیزیک بر طبیعت، بر بازار حاکم است. شاید که مارکس را باید در زمرهی سوسیالیستهای تخیلی شمرد و لیبرالیسم اقتصادی پایان تاریخی باشد که فرانسیس فوکویاما از آن سخن میزند، شاید که نظامهای اقتصادی منافی آرای یکدیگر باشد؛ اما هیچکدام این داعیهها، منافی اصول دقیق و حاکم بر بازار اقتصادی نیست.
منبعها
اصلی، باقر قدیری (۱۳۸۷)، سیر اندیشهی اقتصادی، تهران، دانشگاه تهران.
اصلی، باقر قدیری (۱۳۷۹)، کلیات علم اقتصاد (فشردهی تحلیلهایی از اقتصاد خرد و کلان)، تهران، نشر سپهر.
کاپلستون، فریدریک چارلز (۱۳۸۰)، تاریخ فلسفه، جلد اول یونان و روم، ترجمهی سید جلالالدین مجتبوی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی و انتشارات سروش.
لونریگن، اریک (۱۳۹۷)، پول، ترجمهی احمد علیقلیان، تهران، فرهنگ نشر نو با همکاری نشر آسیم.
هراری، یووال نوح (۱۳۹۸)، پول (تاریخچهی مختصر)، ترجمه مهدی نمازیان، نشر نون.
Ekelund Jr.,R.B. & Hebret, R.F. 2013. A History of Economic Theory and Method: Six Edition. Waveland Press.
تبارشناسی علم اقتصاد؛ قانون خانه چگونه علم شد؟
سیر تفکر اقتصادی، به فحوای تاریخ در پس واژهگانی چون اخلاق، مذهب و وابستهگی سیاسی به دولتهای متمرکز مستتر بوده است. تبارشناسی «تبادله» منحیث یک مفهوم اقتصادی، ریشه در خلق بروکراسی، پول، مالکیت و سلسلهمراتب اجتماعی دارد. «جو سومری» بهعنوان وسیلهی تبادله با ذخیرهی ارزش حداقلی، تبادله را از قالب محض «بارتری» و «خنثی»، یا […]
- نویسنده : علی عمر فروزش
- ارسال توسط : afghanistan
- 559 بازدید
- بدون دیدگاه