تاریخ جهان پر از رمز و رازهای دلفریب و دامهای شیرین و قشنگ است. جهان در طول عمرش دستخوش تحولات بزرگ و شگرفی در همه عرصهها شده است. قدرتهای بزرگی یکی پس از دیگر برای نشاندادن شکوه و عظمتشان ظهور کردند و با گذشت قرنها زمان زوالشان هم فرا رسید. زمانی امپراتوری فراعنه مصر ستاره تابناک تمدن اولیه بشر بود و زمانی امپراتوری هخامنشیان ایران که دامنه سلطنتش تا آفریقا پهن بود. زمانی هم امپراتوری اسکندر مقدونی که تا افغانستان را در تصرف خود داشت و روزگاری هم امپراتوری روم که سراسر اروپا و شمال آفریقا از آن تبعیت میکردند. روزگاری نوبت به مغولها رسید که پیشرویشان از خاورمیانه گذشت و تا دروازههای اتریش رسید، سپس اعراب بر اطرافیانشان سیطره پیدا کردند، بخت با عثمانیان نیز یار بود که سیزده قرن بر تمام خاورمیانه و جهان اسلام حکمرانی داشتند. بعدها بریتانیای کبیر ظهور کرد، جغرافیایی در حدود ۹۹ میلیون کیلومتر مربع در سیطره امپراتوری این جزیره کوچک بود و میتوان گفت که نصفالنهار زمین از این کشور استقلال گرفت و روزگاری آفتاب در سرزمینش غروب نمیکرد.
عصر سلطنتهای قدیم اروپا
در عصر رنسانس، نوبت به قدرتنمایی سلطنتهای قدیم اروپا رسید؛ اسپانیا، پرتگال، سویدن، هالند و فرانسه مستعمرات دور و نزدیک داشتند. بعداً یکتعداد معدود این کشورها اقتدار شان تا جنگ اول جهانی کم و بیش ادامه یافت؛ اما با فرا رسیدن این جنگ اسپانیا، هالند، سویدن و پرتگال از جمع قدرتهای بزرگ حذف و به کشورهای عادی تبدیل شدند.
بعداً میدانهای رقابت تنها به انگلستان و فرانسه ماند؛ اینطرف ملکه الیزابت دوم و آنسوی دریای مانش، ناپلئون بناپارت به قدرت رسیدند. آخرین کشورهای مدنظرشان المغرب و هندوستان بود که میخواستند آنرا فتح کنند تا خیالشان راحت شود.
جنگ اول جهانی (۱۹۱۴ الی ۱۹۱۸ میلادی)
در عصر نسبتاً مدرن با ادوات جنگی پیشرفتهتر، نوبت به قدرتهای نوظهوری مثل روسیه، آلمان، اتریش، انگلستان، ایتالیا و جاپان رسید. این کشورها از زمان سلطنت پطر کبیر در روسیه تا جنگ اول جهانی، قدرتهای عظیمی بودند که تقریباً در تمام تصمیمگیریهای بین قارهای و جهانی نقش محوری داشتند.
مدتی گذشت و جنگ اول جهانی فرا رسید. آنطرف آبهای اطلس، امریکا کم کم برای ورود به صحنه جهانی آمادهگی میگرفت؛ اما در آغاز در زمان ریاست جمهوری وودرو ویلسن سیاستش فقط مبتنی بر ترقی و پیشرفت داخلی بود. در اروپا، اتریش و آلمان به تدریج ضعیف شدند، اتریش از جمع قدرتهای بزرگ بیرون شد؛ اما آلمان شکستش در جنگ اول جهانی را تحقیر بزرگی برای خود برشمرد و در جنگ دوم جهانی وحشتناکتر و مصممتر از چیزی ظاهر شد که اطرافیانش حتا فکرش را هم نمیکردند.
در جنگ اول جهانی، امریکا یک میلیون عسکر برای نبرد در مقابل آلمان به اروپا فرستاد و عاقبت شومی را برای آلمان به وجود آورد. این اقدام امریکا مقدمهای برای ورود این کشور و نقش آن در صحنه جهانی بود.
حقارتهای تاریخی و زراندوزی جنگ دوم جهانی (از ۱۹۳۹ الی ۱۹۴۵ میلادی)
جنگ دوم جهانی از راه رسید و از کشورهای مدعی قدرت آزمون سختی گرفت. در این جنگ، قدرتهای جدید ظهور کردند و آمادهگی تام و تمام برای هر گونه فاجعه داشتند. ایالات متحده امریکا از آنطرف آبهای اطلس با اقتصاد و نیروی نظامی قوی و نوین سر برآورد و الگوی جهان غرب شناخته شد. در اوراسیا، اتحاد جماهیر شوروی که آن وقت قدرت درجهیک نظامی در جهان و آبدیده جنگ اول نیز بود، یکبار دیگر وارد صحنه جهانی شد. آلمان که تمام غرامت جنگ اول را پرداخت و این کار را تحقیر بزرگی در حق ملت و دولتش دانست، با عقده عمیق، آمادهگی کامل و با نقشههای وحشتناک وارد صحنه تحولات قرن بیست شد.
در جنگ دوم جهانی که مسیر نهایی قرن بیستویک را ترسیم کرد، آتشی در جهان روشن شد که رهبران این جنگ خود به حیرت افتادند و در پیشگیری آن مات و مبهوت ماندند.
چهار قدرت بزرگ و نهایی قرن بیستم؛ بخت با آلمان و جاپان یار نبود
این جنگ در نهایت چهار کشور پر قدرت را به جهان معرفی کرد: ایالات متحده امریکا، اتحاد جماهیر شوروی، آلمان و جاپان. متباقی کشورها به صورت کل ویران شدند و از شدت قحطی از پا در آمدند.
امریکا و شوروی در بلاک متفقین حریفان خود را دریافتند، جاپان به عنوان قدرت معظم شرق دور حریف امریکا در جنگهای هوا و اقیانوس آنهم در مقیاس بسیار بالا شناخته شد و آلمان قدرتمند، حریف شورویِ ضعیف اما باتدبیر در بحیرهها و خشکه شد، در حالی که ماشین جنگی هر دو کشور فرسوده شده بود. جاپان ممالک هند و چین را یکی یکی ضمیمه خود میساخت و چین نیز آرام آرام با قربانیهای بیشمار زیر یوغ جاپان در آمد.
در مراحل ابتدایی جنگهای آزادسازی ممالک، امریکا چین را از چنگ جاپان بیرون کرد و نبرد نهایی و طاقتفرسا در پرل هاربر و سپس در خاک جاپان شروع شد. زد و خوردهایی توسط کشتی نظامی، طیارات، توپهای جنگی و تانک. استعمال همه ادوات جنگی جایز دانسته شد. مگر جاپان تسلیم نمیشد و جنگ را وسعت و شدت میبخشید.
امپراتوری آلمان و جاپان به صفحات تاریخ پیوستند و نابود شدند
سرانجام، امریکا بر جاپان چیره شد و شوروی نیز بر آلمان غلبه کرد. آلمانی که قوت ممتاز اروپا بود در اثر اشتباهات مهلک استراتژیک در استالینگراد شوروی و العلمین مصر ضربات مهلکی را متحمل شد و شوروی کارش را یکسره کرد. اما امریکا در قرن بیستم به حدی فوقالعاده ظاهر شد که جهان را متحیر ساخت، عامل این تبارز حیرتآور، اختراع نخستین بمبهای هستهای در پروژه منهتن به مدیریت و رهبری انشتین، ژیلارد و اوپنهایمر بود که آن بمبها را در خاک جاپان استعمال کرد و جاپان در نهایت به امریکا تسلیم شد. آنطرف هم شوروی با عقبنشینی تاکتیکی در مناطق یخی و سرد سیر، بر آلمان پیروز شد و سپس پیشرویهایش را آغاز کرد. حوزه بالکان از وجود نازیها پاک شد و این پیشروی تا خاک آلمان و قصر برچسگادن هیتلر ادامه یافت و دیوار برلین ایجاد و آلمان توسط شوروی به دو حصه تقسیم شد.
امریکا، کشوری با دموکراسی واقعی توجه همه نخبهگان و دانشمندان عصر را به خود جلب کرد و حتا این امتیاز، پای انشتین آلمانی را به امریکا کشاند. امریکاییها دریافته بودند که نازیهای هیتلر دیر یا زود به تکنولوژی هستهای پی خواهند برد و بمب هستهای خواهند ساخت. بنابراین فرصت را غنیمت شمرد و از انشتین دعوت کرد تا این بمب را بسازد. سپس با استعمال اولین بمب هستهای بر جاپان، ایالات متحده به عنوان اولین قدرت هستهای و قوت ممتاز جهان شناخته شد.
ظهور خرس بزرگ (اتحاد جماهیر شوروی)
بعد از شکست نازیها در ۱۹۴۵، شوروی به عنوان ابر قدرت شرق، درد سر بزرگ برای غرب شد: از مسابقات تسلیحاتی گرفته تا رقابت در فضا و هوا. اروپا، خاورمیانه و شمال آفریقا تابع و طرفدار شوروی شناخته میشدند. مساحت شوروی وسیع بود. شانزده جمهوری اقماری و ۲۰ کشور خاورمیانه و آفریقای شمالی تابع و طرفدار شوروی بودند.
شوروی در قسمت تسلیحات سنگین و سبک از امریکا پیشی گرفته بود و تهدید بزرگی برای ایالات متحده دانسته میشد؛ اما ماشین جنگیاش کاملاً فرسوده شده بود. هرچند شوروی در سازمان ملل جایگاه ویژهای داشت، اما بدگمانیها در مقابلش پابرجا بود. در زمان اتحاد جماهیر شوروی، میان این کشور و ایالات متحده امریکا یک موازنه برابر در عرصه سیاست خارجی، نظام، دولت، ارتش، استخبارات، تکنولوژی، تسلیحات، ایدیولوژی، تأثیرگذاری و هژمونی به وجود آمد؛ به جز یک مورد نهایت مهمتر از همه موارد بالا: اقتصاد.
مهمترین عاملی که امریکا را یکهتاز میدان جنگ سرد ساخت، اقتصاد و پولش بود. شوروی در اصلاحات اقتصادی شدیداً ناکام ماند، این ناکامی به قیمت فروپاشی شوروی و جداشدن شانزده جمهوری از بدنه این اتحاد، تمام شد. اتحاد شوروی با وجود پیشرفتهای چشمگیر در عرصه فضا، نظام و ارتش، حکومت و تسلیحات اما در عرصه اقتصاد که همه موارد فوق بر محور آن میچرخد، ناکام ماند. ایدیولوژی سوسیالیست کارگری در رقابت تنگاتنگ در مقابل امپریالیسم سرمایهداری غرب در میدان جنگ سرد سرانجام در سال ۱۹۹۰ با خروجش از جنگ افغانستان از پا در آمد و با فرمان اصلاحات اقتصادی میخائیل گورباچف رسماً فروپاشید. این بار رونالد ریگان، رییس جمهور امریکا برای گورباچف خط و نشان میکشید.
اکنون ما در دنیای جدیدی زندهگی میکنیم
هنگامی که گورباچف این جملات را بر زبان جاری میکرد، ستونهای آخرین امپراتوری جهان در عصر مدرن فرو میریخت. عقربه ساعت، کمی مانده بود که به هشت شب برسد؛ در زمستان ۲۵ دسامبر سال ۱۹۹۱، پرچم اتحاد جماهیر شوروی بر فراز کرملین با پرچم فدراسیون روسیه جایگزین شد و این لحظه، آغازی بود برای عصری جدید. بزرگترین کشور کمونیستی جهان به ۱۶ جمهوری مستقل تقسیم شد و امریکا را به عنوان آخرین ابر قدرت جهانی تنها گذاشت.
در میان بسیاری از عوامل منتهی به فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، سقوط ناگهانی اقتصاد ملی، تمرکز ناموزون و گزاف بر ابعاد نظامی – دفاعی، ناتوانی در هویتسازی و مجموعهای از اصلاحات اجتماعی – سیاسی ظاهری نقش اصلی را در سرنگونی خرس شوروی قدرتمند ایفا کرد. شوروی پس از فروپاشیاش با نام جمهوری فدراتیف روسیه احیا شد.
چین؛ اژدهای خفته با رویای سلطه اقتصادی بر جهان
مائو تسهتونگ، رهبر انقلاب و رییس جمهور چین بود. رهبرِ همپایه با استالین. او جاپان را با کمک مستقیم امریکا درهم کوبید و چیانگ کایشک را وادار به فرار به تایوان کرد. ولی پس از یکپارچهسازی چین، با طرح و برنامههای ایدیولوژیک خویش، این کشور را تا مرز نابودی رهبری کرد.
انقلاب فرهنگی وی، چین را بیمایه و به مخروبه مبدل کرد. جنبش «بگذار صد گل بشکفد» او، مردم چین را به فلاکت، فقر و گرسنهگی کشاند. ۳۸ میلیون تن از گرسنهگی و زیر اعمال شاقه در اردوگاههای کار اجباری تلف شدند. دهها هزار طرح و برنامه پر هزینه اجرا شد؛ اما بینتیجه از آب در آمد و در نهایت کنار گذاشته شد. میلیونها زن و مرد جوان و میانسال به جرم غربزدهگی از جمله برای شیوه آرایشکردن مو و پوشیدن لباس و یا به خاطر پوشیدن کفش پاشنهبلند، توسط حکومت سخت تنبیه و مجازات شدند.
چین دو اقدام بزرگ انجام داد که باعث شد قدرت اقتصادی و رقیب ایالات متحده امریکا باشد :
چین باید تا ۵۰ سال، راه تنشزدایی با همه جهان و جهانیان را در پیش گیرد.
بر پایه این سخن مائو که پشک موش میگیرد و سیاه و سفیدش تفاوتی ندارد، کشور چین شیوه تولید غیرسوسیالیستی را پیشه خود ساخت.
ایدیولوژیزدایی از اقتصاد و سیاست خارجی نجاتبخش چین شد. استراتژی چین طی سالهای ۱۹۷۵ الی ۲۰۱۹ هرگز از این دو اصل تخطی نکرده است.
مائو خود نخستین کسی بود که برای اجراییکردن این دو اصل، ابتکار عمل را در دست گرفت. دیدار با هنری کیسینجر، وزیر خارجه و ریچارد نیکسون، رییس جمهور امریکا و تشنجزدایی با این کشور و سپس شوروی و پذیرش داشتن عضویت دایمی شورای امنیت، راه ورود و دوستی چین با جهان را فراهم کرد. به این ترتیب، اژدها بیدار شد. اژدهایی که صدا کرده است: جهان استراحت کن! چین به جایت تولید خواهد کرد.
چین راه خود را یافت، این کشور قدرت منطقهای شد و امروز جهان تبدیل به بازار آن شده است.
ایالات متحده امریکا؛ ابرقدرت درجهیک قرن بیستویک
امریکا در جنگ اول جهانی، کشور بزرگ با دموکراسی نوین – بهترین مقصد برای متفکران، اندیشمندان و دانشمندان اروپایی بود. در جنگ دوم جهانی، سیل مهاجرت اروپاییها به امریکا اوج گرفت و این کشور به مرکز تجمع تمام مغزهای متفکر جهان تبدیل شد. امریکا تمام فرصتهای کاری را برایشان فراهم کرد، سرمایههای بسیاری در اختیار آنان قرار داد و اساس نظام سرمایهداری را گذاشت که در وقت کم هواخواهان بیشماری پیدا کرد. عربستان، امارات و اسرائیل علمداران این نظام در خاورمیانه بودند. قاره اروپا، جاپان و جنوب آسیا، به خصوص کشورهای حوزه هند و چین همه از امریکا الگوبرداری کردند و از این کشور متأثر شدند.
امریکا با عقبه نهایت بزرگ و بیپیشینه جهانی وارد شد که در هیچ کجای تاریخ پیشینه نداشته است. دالر امریکایی از زمان جنگ اول جهانی معیار و واحد ارزی بازار جهانی و به سرعت در تمام کشورها پخش شد. مردم هر کشور به هر اندازهای که از ارز کشور شان استفاده مینمودند، به همان پیمانه از دالر برای معاملات کلان و میلیونیشان استفاده میکردند.
دالر امریکایی چگونه پول جهانی شد؟
دالر در اولین حرکت دیپلماسی در سال ۱۹۴۵ میلادی، بر فرق تجارت جهانی ایستاد و با یک حرکت هوشمندانه و درک موقعیت امریکا بعد از جنگ دوم جهانی و احتیاج افزایش مصرف کشورهای جنگزده، نقش جالبی را در صندوق وجهی بینالمللی بازی کرد و متعهد شد که یک اونس طلا را در برابر ٣۵ دالر تبادله کند و هر کشوری که طلا ندارد میتواند دالر را به عوض طلا با خود بگیرد. به این ترتیب خلای پشتوانه طلا از میان رفت و تجارت جهانی به سهولت جریان تجارتی را به کار انداخت و دالر، طلا شد.
تقریباً تمام کشورهای جهان دالر را به عنوان پشتوانه پولی پذیرفتند و به صورت غیرمستقیم وابستهگی خود را با زنجیر امریکا بستند.
حرکت دوم در سال ۱۹۷۱ شکل گرفت، آنهم زمانی که شارل دوگل، رییس جمهور فرانسه پی برده بود که امریکا با کاغذ دالر همه ثروتهای جهانی را میبلعد. او اعلام کرد که امریکا با مبلغ صد میلیارد دالری که به نشر رسانده است، صرف در ١۵ میلیارد آن پشتوانه طلایی دارد، یعنی هر ۷.۵ دالر یک دالر پشتوانه دارد و متباقی کاغذِ خالی است. او از امریکا به گونه جدی خواست که به تعهدش وفا و در برابر مستردکردن طلاهای بانک مرکزی فرانسه به ازای هر ٣۵ دالر یک اونس را مسترد کند. امریکا نمیتوانست این درخواست فرانسه را نادیده بگیرد، طلاها به فرانسه و کشورهای دیگر پرداخته شد. این بار دالر به لبه پرتگاه بود، برای عبور از این بنبست وزیر خارجه امریکا به عربستان سعودی سفر کرد و در برابر تضمین دوام حاکمیت خانواده سلطنتی از جانب امریکا، خواست که تمامی فروشات نفت را با یک ارز مشخص، آنهم دالر انجام بدهد. اقمار سعودی و ایران که در آن زمان ژاندارم منطقه بود، این مسأله را عملی کردند و دالر نجات داده شد. دالر به معیار ارزش نفت تبدیل شد، ملک فیصل، پادشاه عربستان در این موقع درگذشت.
در این زمان، سقوط دالر از ٣۵ دالر فی اونس به بالاتر از ۳۵۰۰ دالر رسید؛ اما امریکا هنوز ابرقدرت بود و با استفاده از تیوری دشمنسازی شوروی، دیگران را تضمین موجودیت میکرد.
اقتصاد تولیدی قوی و بزرگترین نظام دنیا با داشتن ٧۴ پایگاه نظامی، هنوز هم امریکا را ابرقدرت بزرگ نمایش میدهد که چنین نیز است. دولت امریکا حالا در صدد آن است تا پول الکترونیک دالر به میان آورد: بیت کوین.
سازمان برکس تا هنوز نتوانسته است، واحد پولی خودش را به میان آورد. صندوق جهانی پول تا هنوز بر دالر امریکا استوار است. حوزه یورو نیز به دالر امریکا وابسته است. پوند انگلستان بعد از خروج کامل انگلستان از اتحادیه اروپا در پهلوی دالر برای تضعیف یورو گام بر میدارد. ولی دیده شود که دیپلماسی چهارمی دالر چگونه از آب در خواهد آمد، شاید موفق شود و یا شاید آقایی دالر را بعد از ٧۵ سال به گونه دیگر رقم زند.
جنگ دوم جهانی پایان یافت. شوروی، امریکا، انگلستان و فرانسه طبلهای پیروزی را نواختند. جنگ سرانجام فروکش کرد. اروپا ویران شد و سطح مصرف آن به پایینترین حد آن نزول کرد. اروپا احتیاج شدید به بازسازی داشت. دروازههای کمک مردم از طریق دولتها، سوسیالیسم و تیوری مارکس را به حقانیت و پیروزیاش نزدیک میکرد. نظام سرمایهداری توان رفع بحران را نداشت و دولت امریکا باید مداخله میکرد. در این زمان، مرد انگلیستبار بهنام جان منارت کنز از دروازه تیوری مداخلهجویانه وارد شد. با وجود آنکه زود آنرا ترک کرد، اما مداخله دولت را حتمی دانست و به این ترتیب دولت سرمایهداری مأمور بازسازی شد.
مارشال، وزیر خارجه امریکا با پلان بزرگ اقتصادیاش وارد اروپا شد تا اروپا را که آماده قبولکردن سوسیالیسم بود از دهن شوروی بیرون کند. اروپای شرقی را به شوروی گذاشت و اروپای غربی را از چنگ شوروی بیرون کرد. پلان مارشال نجاتدهنده بود. حالا امریکا بر ٧۴ مارکیت جهانی به صورت مستقیم و بر بازار جهانی به صورت کل سایه انداخته است. بازارهای مالی توکیو، پاریس، فرانکفورت، آمستردام و لندن بدون حرکتهای وال استریت نیویورک، کار ناقصی را انجام خواهند داد. بازارهای شانگهای ، بمبئی و دهلی نیز ناچار چشم به بازار مالی نیویورک دارند.
جهانیشدن به چه قیمت؟
وسترن یونین، سویفت، بیت کوین و انترنت نمونههای بارزی از شرکتها و ابزارهایی است که کشورهای جهان اول و دوم با آن در کمین یکدیگر نشستهاند.
جهانیشدن به جای آزادسازی دولتها، آنها را بیشتر در هم گره زد. با گسترش شبکههای دیجیتال و جریانهای مالی و زنجیرههای تأمین در سراسر جهان، کشورها بهویژه امریکا شروع کردند به استفاده از این پدیدهها به تورهایی برای به دامانداختن یکدیگر. امروزه سرویس امنیت ملی امریکا در قلب انترنت رخنه کرده و هر پیامی که رد و بدل میشود را رصد میکند. وزارت خزانهداری امریکا از نظام مالی بینالمللی برای مجازات دولتهای سرکش و نهادهای مالی مخالفش استفاده میکند. واشنگتن برای پیشبرد جنگ تجاری خود با چین، چند شرکت عظیم و کل نظام اقتصادی برخی کشورها را با هدف قراردادن نقاط آسیبپذیرشان در زنجیرههای جهانی زمینگیر کرده است. کشورهای دیگری نیز وارد این بازی شدهاند: جاپان از قدرتش در کنترل مواد شیمیایی پایگاههای برقی استفاده کرده است تا صنعت الکترونیک کوریای جنوبی را در بنبست نگه دارد و پکن نیز ممکن است در نهایت بتواند از راه دسترسی به شرکت «هواوی» غول مخابراتی چین، به سیستم ارتباطات نسل پنجم جهان نفوذ کند. به بیان ساده، جهانیشدن ثابت کرده است که در حقیقت نیرویی برای آزادشدن وجود ندارد؛ بلکه منبع جدیدی برای آسیبپذیری، رقابت و کنترل است.
در چند سال گذشته، پکن و واشنگتن بارزترین نمونه دولتهایی بوده که فهمیدهاند وابستهگی متقابل چه پیامدهای خطرناکی با خود دارد و با سراسیمهگی میکوشند تا کاری کنند. اما نظام اقتصادی کشورهایی مانند چین و ایالات متحده به حدی درهم تنیده است که بدون ایجاد هرج و مرج جداییپذیر نیست. دولتها توانایی آنرا ندارند که از لحاظ اقتصادی به گونه صد درصدی خودکفا شوند. طرفداران جنگ ممکن است در پکن و واشنگتن از جنگ سرد نوین سخن بگویند، اما کشورها همچنان روابط درهم تنیده با هم خواهند داشت و لازم و ملزوم یکدیگر خواهند بود. هرچند این روابط خطراتی نیز با خود دارد و دوران جدیدی پدید خواهد آمد که شاید بتوان آنرا عصر جهانیشدهگی زنجیرهای نامید.
هواوی چینی در کمین اپل امریکایی
انترنت در امریکا اختراع شد، اما این کشور نمیدانست که از انترنت در چه زمینههایی استفاده کند. امریکا با جهانیشدنش در موقع ظهور تکنولوژی، آنهم به شکل انفجار بزرگ پیش از تمام کشورهای جهان به وجود چنین فرصتهایی پی برد. چون بسیاری از شبکههای الکترونیکی و انترنتی در قلمرو این کشور قرار داشت. از زمان حملات یازده سپتامبر ۲۰۰۱، وزارت خزانهداری امریکا با بهرهگیری از وابستهگی جهان به دالر، نظام اقتصاد جهانی را به ماشینی برای کنترل و تحریم بازیگرانی که با او همسو نیستند، تبدیل کرده است.
در همین اواخر، کشورهای دیگری نیز سعی کردند تا از قافله عقب نمانند. جمهوری خلق چین که تازه به اقتصاد جهانیشده پیوسته، توانسته است در واکنش به این نوع تحقیرها متخلفان و زورگویان را از بازار داخلی ارزشمندش محروم کند. هرچند اتحادیه اروپا نقش مهمی در شبکههای اقتصاد جهانی بازی میکرد، اما فاقد نهادهای متمرکز بود. اینطرفتر نهادهایی مثل دفتر کنترل داراییهای خارجی وزارت خزانهداری امریکا توانستند تا آنها را نیز به ابزار قدرت تبدیل کنند.
اما اکنون چین به خاطر ترس و در عین حال فرصتطلبیاش، به دنبال مصونسازی خود در برابر حملات شبکهای است و برای خودش شبکههایی برای مقابله با رقیبانش میسازد. مثلاً شرکت هواوی در پی ساخت شبکه مخابراتی نسل پنجم دنیای G5با حمایت ضمنی پکن است. اگر هواوی بر شبکه G5 جهان مسلط شود، دولت چین میتواند از دسترسیاش به این شرکت برای نفوذ در ارتباطات سراسر کره زمین استفاده کند و قدرتهای جدیدش را در این شبکه برای مقابله با رقیبانش به کار بگیرد. به بیان دیگر چین میتواند همان کاری را با امریکا بکند که امریکا مدتها است در حق چین انجام میدهد.
سیستم اس –۴۰۰ روسی در مقابل سیستم پاتریوت امریکایی
سوریه و اوکراین دو کشور برجستهای برای شناخت چهرههای نوین روسیه و امریکا در عرصه سیاست خارجی محسوب میشوند. روسیه با ورود مجددش برای اثبات حضور و نقشش در تحولات جهانی به امریکا نشان داد که هنوز هم قابلیتهای دو برابر شوروی را در تمام عرصهها دارد. سوریه نمونه درشت آن است، در جنگ سوریه چهره نوین سیاست خارجی روسیه به جهان معرفی شد و روسیه یکهتاز میدان سوریه شناخته شد. به بیان دیگر میشود اینطور گفت که عامل جهانیشدن روسیه و عامل پیشتازی روسیه، سوریه است.
همینطور در اوکراین، روسیه با موفقیت در بحران اوکراین عملاً به اروپا و امریکا فهماند که قدرتهای شرق هنوز نفس میکشند و از تمام اقدامات احتمالی غرب آگاهی دارند و به آن پی بردهاند.
سیستم سامانه پدافندی هوایی روسیه یا اس -۴۰۰ در این اواخر برای ناتو درد سر ساز شده است. این سیستم که پیشتازتر و پیشرفتهتر از سیستم پاتریوت امریکایی است، توانسته مشتریان منطقهای زیادی را به خود جلب کند. از ترکیه و ایران شروع تا عربستان و در شرق دور هم چین و کوریای شمالی از خریداران درجهیک این سیستم هستند.
آیا جهان به سمت چند قطبیشدن در حرکت است؟
جهان به سمت چند قطبیشدن در حرکت است، اما این چند قطبیشدن برای این سه قدرت بزرگ قابل نگرانی نیست. با اینکه به علاوه قدرتهای بزرگ، قدرتهای متوسطی مانند ترکیه، عربستان، ایران، اسرائیل، قزاقستان، مصر، هند و پاکستان در حال ظهور هستند، اما تمام این قدرتهای متوسط و جهان دوم و سوم در سطح کلان و حساس به قدرتهای بزرگ وابسته هستند. در حصه تسلیحات، تمام کشورهای جهان به ایالات متحده امریکا و روسیه وابستهاند و این یک حقیقت پذیرفتهشده است. در قسمت اقتصاد تمام کشورهای جهان به ایالات متحده امریکا و چین وابستهگی شدید دارند. در ردهبندی قدرتهای بزرگ، ایالات متحده امریکا قدرت اول جهان در عرصه اقتصادی و نظامی است و بیشترین کلاهکهای هستهای جهان را دارد. روسیه جایگاه دوم را در اختیار دارد، با اقتصادی نه چندان خوب، اما با ارتش بزرگ و نهایت قوی و دارنده دومین و بیشترین کلاهک هستهای. چین از لحاظ نظامی و سلاح هستهای در جایگاه سوم قرار دارد.
چرا امریکا هنوز هم ابرقدرت درجهیک دنیا است؟
نظم نوین جهانی امریکا و پول این کشور هنوز هم بر اقتصاد و نظام جهان سلطنت میکند و سه چهارم کشورهای جهان از امریکا تبعیت میکنند. ایالات متحده امریکا به استثنای خاک خود، در پنج قاره جهان جمعاً ۸۵۰ پایگاه نظامی دارد. این کشور در خاک خود نیز به طور رسمی ۵۳۰۰ پایگاه نظامی دارد. بر اساس گزارش مرکز پژوهشهای بینالمللی کندی، امریکا در حال حاضر ۷۰۰ تا ۸۰۰ پایگاه زمینی، دریایی، هوایی و جاسوسی در خارج از مرزهای خود دارد. به طور مشخص ۷۳۷ پایگاه در ۱۳۰ کشور خارجی قرار دارد که تعدادی از آنها اردوگاههای موقت است. تعداد مراکز و پادگانهای ارتش امریکا در داخل این کشور به ۶۰۰۰ میرسد.
آمریکا در ۱۵۱ کشور عضو سازمان ملل متحد پایگاه و ایستگاه نظامی دارد. ایالات متحده همچنین در آلمان ۲۷۰، در ایتالیا ۸۳، در جاپان ۱۲۴ و در کوریای جنوبی ۷۸ پایگاه کوچک و بزرگ دارد.
بودجه نظامی امریکا معادل ۵۸۷ میلیارد دلار است. در حالی که بودجه آموزش و پرورش دولت فدرال امریکا ۶۲ میلیارد دالر و بودجه تأمین اجتماعی این کشور ۵ میلیارد دالر است. بودجه نظامی تمامی کشورهای جهان، بدون پنج قدرت اصلی، معادل بودجه نظامی امریکا است.
تقسیم جهان بین سه کشور امریکا، روسیه و چین
تاریخ جهان پر از رمز و رازهای دلفریب و دامهای شیرین و قشنگ است. جهان در طول عمرش دستخوش تحولات بزرگ و شگرفی در همه عرصهها شده است. قدرتهای بزرگی یکی پس از دیگر برای نشاندادن شکوه و عظمتشان ظهور کردند و با گذشت قرنها زمان زوالشان هم فرا رسید. زمانی امپراتوری فراعنه مصر ستاره […]
- نویسنده : ایمان نوری، دانشجوی روابط بینالملل
- ارسال توسط : afghanistan
- 901 بازدید
- بدون دیدگاه