خاطرهنویسی در قالب کتاب و مقاله در سایر کشورها مروج است؛ اما در افغانستان زیاد ترویج نشده است. یکی از دلایل ناکامی و خطاهای سیاسی و تاریخی این مرز و بوم، عدم مکتوب شدن و تدوین خاطرات و چشمدیدهای سیاسی و نظامی است. چندی پیش کتاب «آقای سفیر»، خاطرات داکتر جواد ظریف، وزیر امور خارجه پیشین ایران را مطالعه کردم و تصمیم گرفتم که خاطراتم از پنج سال کار در وزارت امور خارجه و سه سال مأموریت دیپلماتیک در اسلامآباد را بنویسم. به باور نگارنده، خاطرهنویسی در هر مرحلهای از زندهگی سیاسی و کاری ممکن است، و لازم نیست خاطرهنویس منتظر پایان عمر و بازنشستهگی باشد. حالا که آب از سر پریده، دوستان جسارت کنند و خاطراتشان را بنویسند تا گوشههایی از ناملایمات و نابسامانیهای گذشته به نسلهای آینده منتقل شود.
این نوشته صرفاً خاطره ساده نه، بلکه روایت کارکرد فسادآلود و فراقانونی افراد در یک ساختار دولتی و حکایتگر انحصارطلبیها، بینظمیها و فروپاشی ارزشی در دستگاه دیپلماسی کشور است. نظم نیمبند پسا بن یکشبه فرو نریخت؛ بلکه در نتیجه انباشت و همهگیری فساد و عدم شکلگیری ساختارهای سالم و عدالتگستر فروپاشید.
دیپلماسی و کار در وزارت امور خارجه برایم یک مسلک ارزشمند و یک شغل مقدس بود/است، نه یک سکوی سفر و چکر. در زمان دانشگاه، گاهگاهی در اطراف وزارت امور خارجه رفتوآمد و مجله «ستوری» و فصلنامه وزارت را مطالعه میکردم. در ماه دلو سال ۱۳۹۲ خورشیدی، در یک امتحان کانکور ورودی که بیشتر از هزار تن اشتراک کرده بودند و نتیجه آن شش ماه بعد معلوم شد، به وزارت امور خارجه راه یافتم. ذوقزده بودم و احساس عالی داشتم؛ زیرا بعد از مدتی بیکاری به یک اداره مهم دولتی راه یافته بودم.
ضرار احمد عثمانی، وزیر امور خارجه، بود. ده تن از مشمولان کانکور ورودی تعیین و تعدادی هم خارج از روندهای آزمون استخدام شدند. عثمانی در قسمت مقرری افراد سخاوت خاص داشت؛ اما اشخاص باظرفیت و دانشآموخته مانند میرویس بلخی را به سختی و تعلل از بست قراردادی به رسمی ارتقا داد. در نخستین تعیینات داخلی در بست شش در ریاست تشریفات مقرر شدم و کارم را آغاز کردم. ریاست تشریفات مورد علاقهام نبود؛ زیرا تشریفات کاراکتر و هنرنماییهای خاص خود را دارد و به لحاظ شخصیتی نمیتوانستم خود را با آن هنرنماییهای خاص و ظاهر تشریفاتی عیار سازم و از رفتار و نحوه برخورد حمید صدیق، رییس وقت تشریفات، که از دفتر کاریاش عکاسخانه ساخته بود، نیز خوشم نمیآمد. در ضمن، حلقهگراییای نیز آنجا حاکم بود؛ نه محمدزایی بودم و نه هم آقازاده و سوار بر شانه زورمندان. دریشیهای خود را که بیشتر از دو هزار افغانی ارزش نداشت، در حمامهای کوته سنگی میشستم. در حالی که دیگران برای مقرر شدن در ریاست تشریفات واسطه میکردند، بیسابقه بود که کسی از بخش تشریفات کنارهگیری کند و به جای دیگر برود.
در دوره وزارت عثمانی که آخرین روزهای حکومت حامد کرزی بود، در بخش اداری تشریفات شاهد بودم که درخواستیها از افراد عجیب و غریب برای پاسپورت سیاسی میآمد و پاسپورت سیاسی برای افراد مختلف صادر میشد؛ تا جایی که شورای وزیران دستور جمعآوری پاسپورتها را به وزارت امور خارجه داد. علاقهمند کار مسلکیتر و مناسبتر برای خود بودم. بحث همکاریهای منطقهای را به لحاظ تیوریک پیگیری میکردم و در تلاش کار عملی بودم. ریاست همکاریهای منطقهای ایجاد شده بود تا به مثابه سکرتریت پروسه قلب آسیا و سازمانهای سارک، ایکو و شانگهای کار کند و رییس آن بانو رویا رحمانی -کسی که بعدها به خاطر دیوار سفارت افغانستان در واشنگتن بیشتر رسانهای شد- بود. ریاست همکاریهای منطقهای به خاطر داشتن پروژه ارتقای ظرفیت، علاقهمندان زیاد داشت و بانو رحمانی نیز به سختی و با گرفتن مصاحبه شفاهی و کتبی و با تکبر، کارمندان را قبول میکرد. در دسک پروسه قلب آسیا شروع به کار کردم. رحمانی در برگزاری سمینارها و برنامههای مربوط به قلب آسیا دقت زیاد میکرد؛ اما روابط و برخوردش با همکاران مشابه روابط در موسسات غیردولتی و انجوها و مملو از ژستهای خاص بود. در دوره معینیت سیاسی جاوید لودین، افراد عمدتاً با سابقه کار در انجوها به وزارت خارجه راه یافته و رییس مقرر شده بودند. پروسه قلب آسیا در کنار داشتن سایر زمینههای سیاسی و منطقهای، در نتیجه لابیگریهای لودین شکل گرفته بود. یکی از کارهای خوب عثمانی، احوالگیری از شعبات و بخشهای کاری وزارت بود و تلاش میکرد به همکاران قابل دسترس باشد. در عین حال، یک شمار سفیران قلدر و زورمند را که سالها بدون تأثیرگذاری در کشورهای میزبان حضور داشتند و هیچ وزیری جرأت نمیکرد که پایان وظیفه آنان را اعلام کند، به مرکز فراخواند.
صلاحالدین ربانی در دلو ۱۳۹۳ خورشیدی، بعد از انتخابات جنجالی به حیث وزیر امور خارجه معرفی شد و آغاز به کار کرد. او در اولین روزهای کاری، کارمندان ریاستها را برای آشنایی با حوزههای کاری و استماع نظریات و دیدگاههایشان به دفترش پذیرفت. در جریان ملاقات با وزیر، مشاوران و دستیارانش از دو طرف در صحبت شخص وزیر و همکاران مداخله میکردند. با خود فکر کردم که این شخص با این مشاوران چگونه یک وزارت کلیدی را مدیریت خواهد کرد؟ زیرا افراد پیرامونیاش تجربه کار دیپلماتیک نداشتند و عمدتاً از تلویزیون نور و بستهگان اعضای حزب جمعیت و شورای عالی صلح بودند. در دوره کاری ربانی، پسر یک عضو حزب جمعیت صرفاً با تحصیل در رشته مدیریت هوتلداری تا سطح معاون ریاست تشریفات ارتقا یافته بود و افراد بیتجربه و کمسواد، سمتهای مهم در مرکز و نمایندهگیهای سیاسی را تصاحب کردند. ربانی خلاف فهم و درک واقعیت جدید سیاسی که تشکیل حکومت وحدت ملی و تعیین اعضای هر دو اردوگاه سیاسی و انتخاباتی در سمتهای دولتی بود، از قبول نورستانی و امرخیل به حیث سفیر سر باز زد و وارد یک تقابل و تنش ناسنجیده و پُرهزینه با ارگ شد؛ اما بعدها افرادی مانند شینکی کروخیل، خیرالله سپینلی، عاطف مشعل و چندین تن دیگر که سفارتهایشان را به گند و فساد کشانیدند و آبروی افغانستان را بردند، به حیث سفیر قبول و در برابر خلافکاریهای آنان سکوت کرد. کارمندان وزارت هزینه آن تقابل را پرداختند و ماهها مکتوبها و پیشنهادهای ترفیع و تعیینات داخلی و خارجی در ارگ بیپاسخ ماند. روند سلیقهای و به شدت سیاسی به نام اصلاحات که پاسخی در برابر ایستادهگیهای ناسنجیده ربانی بود، فشارهای زیاد روانی را بر همکاران تحمیل کرد.
در سال ۱۳۹۵ معینیت «همکاریهای اقتصادی» ایجاد شد؛ اما چارچوب و صلاحیتهای کاریاش معلوم نبود. بانو عادله راز بدون سابقه کار در بخشهای اقتصادی به حیث معین همکاریهای اقتصادی آغاز به کار کرد؛ در حالی که وحیدالله ویسی، رییس وقت همکاریهای اقتصادی و سفیر فعلی افغانستان در استرالیا، گزینه بهتر برای معینیت بود. قرار بود معین جدید خیالپردازیهای اقتصادی اشرف غنی را در چارچوب دستگاه دیپلماسی تعقیب کند؛ اما در کنار عدم وضاحت صلاحیتهای کاری، مشکل تنظیم جای و دفاتر کاری برای معینیت جدید نیز وجود داشت و از چند بخش وزارت قیچی و برش کرده، بعضی وظایف برای معینیت جدید سپرده شد. معین بعدی، میرویس ناب، هم نمیدانست که چه باید کند. یک جدال صلاحیتی از ریاست و رهبری معینیت سیاسی و شخص حکمت کرزی به خانم عادله راز سپرده شد؛ در حالی که سفیران و نمایندهگان کشورها با کرزی نسبت به عادله راز راحتتر بودند و عادله راز در فهم و درک مسایل مربوط چگونهگی کارکرد قلب آسیا، سوابق بحثها و ظرافتهای دیپلماتیک آن مشکل داشت و در کنفرانس وزیران امور خارجه پروسه قلب آسیا در سال ۱۳۹۶ در مدیریت و جمعبندی بحثها بر سر اعلامیه کنفرانس و گردانندهگی آن موفق نبود. تغییر در اوضاع سیاسی منطقه و شکلگیری پروسههای مشابه و موازی مانند پروسه کابل، گروه هماهنگی چهارجانبه صلح فارمت مسکو و سایر ابتکارات چندجانبه منطقهای از یکسو و نبود اراده سیاسی و پیگیری قوی مسایل در سطح رهبری حکومت از دیگر سو، علاقهمندی کشورها به قلب آسیا را کاهش داد.
دوره ماستری مشترک وزارت امور خارجه و دانشگاه کابل در رشته روابط بینالملل پایان یافت و در ماه حمل ۱۳۹۵ برنامه دفاع پایاننامه در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه کابل دایر شد. نصرالله ستانکزی، نه استاد مضمون بود و نه استاد راهنمای پایاننامه. او هیچ نقشی در برنامه ماستری نداشت؛ اما در روز دفاع پایاننامه همهکاره بود. پایاننامه سه تن از همکاران را بدون توجیه و صلاحیت علمی رد کرد و آنها را چند ماه سرگردان ساخت. چند آدم فاقد دانش و فرهیختهگی علمی و شخصیتی، از جمله ستانکزی در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه کابل، سالها به سرکوب نرم و دانشجوآزاری مشغول بودند.
در دلو ۱۳۹۵ براساس قانون کارکنان دیپلماتیک معیاد سه سال مأموریت کاریام در وزارت امور خارجه تکمیل شد و باید به مأموریت خارجی تقرر مییافتم. نبود معاش مناسب در مرکز مشکل جدی جوانان تازهکار است که خود را به هر در و دیوار میزنند تا به مأموریت دیپلماتیک که معاش بهتر دارد، مقرر شوند. ۹۰ درصد کارمندان وزارت متعلق به زورمندان و وکیلان با کمترین سواد، تعهد و تأثیرگذاری کاری بودند. حتا از برخی فامیلهای سیاسیون تا پنج نفر نیز در وزارت خارجه کار میکردند و بستهای دیپلماتیک در کشورهای اروپایی برایشان ریزرف میشد. میان وزیر و معینان یک رقابت در قسمت حضور افراد مورد اعتمادشان در مربوطات منابع بشری وجود داشت و افراد وزیر در بخشهای استخدام و مقرری نقش برجسته داشتند. سیستم مقرری وزارت امور خارجه بسیار ناعادلانه کار میکرد. شماری بدون اینکه حتا برای چند ساعت باغ وزارت خارجه را ببینند، به مأموریت خارجی فرستاده میشدند؛ اما اکثریت کارمندان کارا و بیواسطه و محروم وزارت، سالها باید انتظار میکشیدند تا در کویته یا زاهدان مقرر شوند. در این دوره، کارمندان وزارت از سایر شعبات هیچگونه دسترسی به رهبری وزارت نداشتند و دیدار با وزیر و یا معینان بدون همراهی یک وکیل یا زورمند قطعاً میسر نبود.
در ماه حمل ۱۳۹۶ ذلگی سجاد، مشاور حقوقی تلویزیون نور، ابتدا به حیث معاون و سپس رییس دفتر وزیر امور خارجه تعیین شد. او دسترسی کارمندان و رییسان وزارت با وزیر را شدیداً محدود کرد. وزیر نیز به دلیل مصروفیتهای حزبی و سیاسی به غیر از تعیینات، بر سایر حال و احوال وزارت اشراف و اطلاع نداشت و آمد و رفت او به وزارت مهمانگونه بود تا وزیر و مقام درجهاول وزارت.
بخش اعظم وقت وزیر در زمستان ۱۳۹۶ در مذاکرات روی کرسی جنجالی عطامحمد نور سپری میشد و به همین خاطر برنامههای سفرش به یونان را کوتاه کرد و به کابل برگشت. عدم اشتراک وزیر امور خارجه در نشست پروسه کابل که در جوزای ۱۳۹۶ در شهر کابل تدویر یافته بود، به لحاظ سیاسی سنجیده شده نبود. در زمان وزارت ربانی هیچکس نمیدانست که وزیر چه وقت میآید و چه وقت میرود. وزیر شخص غیرقابل تماس بود. یکی دو بار که برای غرس نهال در صحن وزارت و یکبار در ریاست قونسلی آمد، وزارت شکل نظامی به خود گرفته بود. کرسی وزارت امور خارجه از رهبری و مدیریت امور داخلی برای ربانی بزرگی میکرد.
حکمت کرزی، خان قندهار بود و از دل کارمندان محروم و بیواسطه نمیآمد. همکاران از نصیر اندیشه توقع بیشتر داشتند؛ اما او هم به فکر ابقای خود در معینیت و گماشتن اطرافیانش در سمتهای کلیدی داخل و خارج بود و با همکاران تقریباً مقاطعه کرده بود. امیر رامین، سفیر فعلی افغانستان در ترکیه، که آن زمان رییس همکاریهای منطقهای بود، از کار و فعالیت همکاران قدردانی میکرد؛ ولی با توجه به دسترسی نامحدودش به رهبری وزارت در قسمت مقرری خارجی همکاران مستحق، همکاری و توجه نداشت. برای مقرری خارجی یک کمیسیون متشکل از معینیان سیاسی، اداری، رییس منابع بشری و رییس دفتر توظیف بودند و از متقاضیان مصاحبه میگرفتند. این کمیسیون یک مکانیسم غیراصولی، غیرکاربردی و فقط برای افراد بیواسطه بود و دهها تن بدون نظر و رای کمیسیون به مأموریت خارجی فرستاده شدند. کمیسیون تأمینکننده شفافیت و عدالت نبود و فقط برای روپوشگذاری به فساد و خویشخوری ایجاد شده بود. در سرطان ۱۳۹۶ بعد از رفتوآمد زیاد به منابع بشری که کفشهایم کهنه شده بود، قرار شد شامل کمیسیون شوم.
کمیسیون را موفقانه سپری کردم؛ اما ماهها گذشت و از نتیجهاش اطلاعی نیافتم. ذلگی سجاد به همهکاره وزارت معروف بود و رفتارش با همکاران بیواسط سالم و دوستانه نبود. باری با یکی از همصنفیهایش به دیدارش رفتم و خواستار همکاری در زمینه مقرری خارجی شدم و گفتم که یک بست دیپلماتیک در جنیوا خالی است. گفت که چرا ایران و پاکستان نمیروی؟ اما من به هر دو کشور راضی بودم و تا آخر حاضر نبودند حتی به ایران یا پاکستان مقررم کنند. خودش در اولین مأموریت به حیث جنرال قونسل به نیویورک رفت. با توجه به فهم و شناختی که از سجاد و حواریون وزیر داشتم، هیچگاهی تقاضای ملاقات با وزیر را نکردم؛ زیرا میدانستم که آدم بیواسطه برایشان دو توت ارزش ندارد. سجاد با همکاران با نصف دست احوالپرسی میکرد و همه از برخوردش به ستوه آمده بودند. مطمین بودم که بدون واسطه هیچ چیزی ممکن نیست و از طرف دیگر، با هیچ وکیل و زورمندی رابطه نداشتم. عبدالله ایماق، رییس منابع بشری وزارت، حرف همکاران بیواسطه را تا پایان گوش نمیداد و به اصطلاح، آنان را گپ میداد.
در این مرحله، وزارت امور خارجه به «درون افگار و بیرون نگار» میماند. در زمستان سرد ۱۳۹۶ فشارهای مالی، رنج و مشکلاتم را بیشتر کرده بود و معاش ناچیزی که در زمستانها با تأخیر تادیه میشد، کفاف روزگار را نمیکرد. بعد از سلب اعتماد وزیر در عقرب ۱۳۹۵، نمایندههای مجلس به نمایندههای دلخواه و غیردلخواه تقسیمبندی شده بودند. من به دنبال وکیل دلخواه بودم. بعد از چند روز رفتوآمد به منزل عبدالباقی ملکزاده، وکیل تخار در مجلس نمایندهگان، او را در دفترش ملاقات کردم. قرار گذاشت که موضوع را با نصیر اندیشه مطرح کند؛ اما بعداً به تماسهایم جواب نداد و من هم دنبالش را رها کردم. از امتحان و مصاحبه کمیسیون نزدیک به یک سال گذشت؛ اما از نتیجه آن هیچ خبری نبود. یک رشد غیرطبیعی انگیزه صدها کارمند متعهد و مستعد را تضعیف میکند. در همین سالها نصف وقت کاری همکاران در غیبت و بدگویی ساختار و رهبری وزارت و نیم وقتشان هم در گشتزنی در باغ و سیگارکشی در صحن وزارت میگذشت. بیعدالتیها و مقرریهای سمارقگونه انگیزه و پایبندی همه را سست ساخته بود. محل مأموریت افراد بیواسطه، زاهدان، پشاور، کویته، اسلامآباد یا تهران است.
در ماه حمل ۱۳۹۷ منابع بشری تصمیم گرفت که (اعتبار از ۷ میزان ۱۳۹۷) به حیث سکرتر سوم در سفارت افغانستان در اسلامآباد تقرر یابم و بنده بعد از چهار سال و ده ماه کار فعال در مرکز و با داشتن سند ماستری به حیث سکرتر سوم تعیین شدم. در حالی که افراد زیاد منصوب به سران حکومت وحدت ملی، بستهگان حزب جمعیت و افراد مورد اعتماد معینان، بدون سواد لازم و بدون سپری کردن کمیسیون تعیینات خارجی به حیث سکرتر اول و مستشار در کشورهای اروپایی مقرر میشدند. تعدادی در اولین مأموریت داخلی رییس و در اولین مأموریت خارجی سفیر تعیین شدند؛ همکارانی با ۳۰ سال تجربه کاری از بست چهار در مرکز و از سکرتریت اول در نمایندهگیهای سیاسی بیشتر ارتقا نیافتند. در نزدیک به پنج سال کار در وزارت خارجه، به دلیل نداشتن واسطه هیچگاهی از بست پنج ارتقا نکردم؛ در حالی که در روزنامهها مقاله مینوشتم و مقالهام در یکی از سمپوزیمهای برگزارشده در ۵ اسد ۱۳۹۶ شامل هفت مقاله برتر شده بود.
به همان میزانی که در ساحت مقرریهای داخلی و خارجی خویشخوری و بیعدالتی وجود داشت، در قسمت پرداخت جیبخرچ برای کارمندان در سفرهای رسمی نیز بیعدالتی فاحش به مشاهده میرسید. برای وزیر یا معینان در سفرهای رسمی پنج تا ده هزار دالر پول نقد پرداخت میشد؛ اما برای کارمندان ۳۰ دالر در هر روز، آنهم یا از طریق سفارت و یا در برگشت از سفر تادیه میشد. شخصاً در دو سه سفر با مشکلات جدی مالی مواجه شدم و حتا در یک سفر به باکو در سال ۲۰۱۷ پنجاه دالر در اختیار داشتم. از اینکه معلوم شد به پاکستان میروم، چندین کتاب در مورد تاریخ سیاست و روابط افغانستان و پاکستان مطالعه کردم تا بیشتر خود را آماده کار در دیپلماسی دوجانبه و محیط جدید کنم. اخذ ویزای دیپلماتیک یک معضل بزرگ برای کارمندان دیپلماتیک حوزه پاکستان است. ماههای آخر کار در وزارت امور خارجه، بدترین روزها از نظر اقتصادی برایم بود و بسیاری از روزها از همکاران پول قرض میگرفتم. پاکستان برای برخی افراد در چند روز محدود و برای بعضیها تا یک سال ویزای دیپلماتیک صادر نمیکرد. سه ماه انتظار کشیدم تا ویزا صادر شود و دو ماه با تأخیر در ۹ قوس ۱۳۹۷ راهی اسلامآباد شدم.
در میزان ۱۳۹۷، عمر زاخیلوال، سفیر وقت افغانستان در پاکستان، استعفا داد و به جایش عاطف مشعل با سابقه کار در کریکتبورد، به شکل عجولانه و با حمایت سلام رحیمی، رییس دفتر رییس جمهور، به حیث سفیر تعیین شد. زاخیلوال به خاطر مصروفیتهای زیاد سیاسی و ملاقاتها، پیشبرد امور داخلی سفارت را به زردشت شمس، مستشار وزیر مختار، که شخص مورد اعتماد بود، سپرده بود. یک حلقه خاص که بعضاً جلو مقرریهای دیپلماتیک خارج از حلقه را میگرفت، در سفارت با تطمیع و رشوت به وزارت امور خارجه پاکستان و روابط با معاملهگران موتر، مصروف سوءاستفاده و خرید و فروش وسایط دیپلماتیک و سایر امتیازهای دیپلماتیک بود. این حلقه از سفارت، رهنمای معاملات موتر ساخته بود. خرید و فروش و معاملات موتر با تغییر چهرهها و قراردادهای جعلی و غیرواقعی، و اخذ کرایه منازل به یک رسم و سنت ناپسند و استفادهجویانه، به مزایای دیپلماتیک تبدیل شده بود و به اشکال متفاوت ادامه یافت. سالانه چند هزار دالر از بابت قراردادهای غیرواقعی کرایه منازل به جیب برخی دیپلماتها میرفت و این فساد در نبود سیستم نظارت و ارزیابی کرایه واقعی منازل تا سالهای بعد ادامه یافت. در حکومت غنی سفیر شدن و ابقا به حیث سفیر وابسته به چگونهگی و میزان احترام به بانوی اول و حتا بانوی دوم (خانم حمدالله محب) بود. یکی از سفیران به خاطر شکایت خانم حمدالله محب از ندادن تشریفات و احترامات لازم، برکنار شده بود.
مشعل در اول جدی ۱۳۹۷ آغاز به کار کرد. گمانهزنیهای غالب این بود که او برای مدت کوتاه و برای دوسیهسازی علیه زاخیلوال و تیمش مقرر شده است و بعد از پایان این مأموریت سبکدوش خواهد شد. افغانستان در پاکستان قبلاً سفیران قدرتمند و نزدیک به ارگ و به لحاظ سیاسی سنگین مانند عمر داوودزی، جانان موسیزی و عمر زاخیلوال را تجربه کرده بود. اولین بار بود که شخص بیتجربه و غیرمسلکی را به حیث سفیر تعیین کرده بودند. به نقل یکی از همکاران، اسفندیار ولی، یکی از رهبران سیاسی پاکستان، مشعل را که به ملاقات تعارفی به چارسده رفته بود، نشناخته بود و زردشت شمس، او را به حیث سفیر جدید به اسفندیار ولی معرفی کرده بود. در اولین اقدام، مشعل، زردشت شمس را برکنار و سپس یک گزارش از فساد او در پروژه اعمار ساختمان جدید سفارت افغانستان در خبرگزاری پژواک منتشر شد. تمام آن گزارش براساس دوسیههای سفارت ترتیب شده بود و شکی وجود ندارد که شخص سفیر آن دوسیهها را در خدمت خبرگزاری پژواک قرار داده بود. زیرا من مدتی در بخش مطبوعاتی کار میکردم و تأکید سفیر این بود که تصاویر ملاقاتها اول به خبرگزاری پژواک ارسال شود. اولین رسانه پخش خبرهای سفارت، این خبرگزاری بود. مشعل سابقه کار دیپلماتیک را نداشت و به گفته خودش، یک بار در زمان داکتر سپنتا نتوانسته بود به وزارت خارجه راه یابد. به همین دلیل، عقدهاش را نسبت به وزارت امور خارجه و کارمندان آن، پنهان نمیکرد و به صورت علنی به انتقاد و اهانت میپرداخت. در اولین اقدام، از وزیر امور خارجه وقت، صلاحالدین ربانی، حکمی گرفته بود که براساس آن با مصارف دولتی میان کابل و اسلامآباد رفتوآمد میکرد و با استفاده از آن در ماههای نخست مأموریتش بدون نیاز کاری و سیاسی حداقل پانزده روز را در کابل میگذراند. مشعل در هفتههای نخست کارش پیوسته جلسات اداری دایر میکرد و نمیدانست که از کجا و چگونه کار را شروع کند. اکثریت جلسات اداری با توهین، تحقیر و داد و فریاد شروع و با همین روحیه ختم میشد. این روند تا پایان مأموریت مشعل به حیث سفیر ادامه یافت و برای همکاران، سختترین لحظات کاری اشتراک در جلسات خستهکن و تحقیرآمیز اداری بود. او در یکی از نخستین جلسات اداری به همکاران گفت که نصفتان جاسوس و نصفتان چاپلوس هستید. رفتار و گفتارش با همکاران شبیه رفتارهای معمول در میدانهای ورزشی و کریکت و خلاف اصول و نزاکتهای دیپلماتیک و دفتری بود. در روزهای نخست مأموریتش بر همکاران سخت میگرفت که چرا عکس «رییس صاحب» در دفاتر کمتر دیده میشود. اما در آخرین روزهای کاری به انتقاد شدید از او و تیمش میپرداخت. در هفتههای نخست کاری، تعداد کارمندان مجرب و مستعد محلی را برکنار و به جای آنان افراد خود را از کریکتبورد به حیث کارمند محلی تعیین کرد. دیپلماتها ملزم به گزارشدهی به کارمندان محلی مورد اعتماد سفیر بودند و تا پایان مأموریتش تمام کارمندان محلی را برکنار و به جای آنان افراد جدید را تعیین کرد. برخی کارمندان محلی را به این دلیل برکنار میکرد که ببیند واسطه آنها کیست و چه کسی وساطت میکند. هرچند ماه بعد سر و کله افراد جدید به عنوان کارمند محلی در سفارت پدیدار میشد و کارمندان گذشته به جمع کارمندان خیالی میپیوستند. کارهای سفارت به دلیل ناآشنایی سفیر با مسایل کاری و اجراآت دیپلماتیک، با سکتهگی روبهرو شده بود و هیچ نوع تأثیرگذاری دیپلماتیک در محافل و مجالس کشور میزبان وجود نداشت. حتا در برخی موارد بدون توظیف سرپرست سفارت، به سفرهای خارج از پاکستان میرفت، تا جایی که هیچکس مسوولیت امضای مکتوبها و یا سرپرستی امور را برعهده نمیگرفت. سفارتهای مقیم اسلامآباد نیز نمیدانستند که سرپرست سفارت چه کسی است. در جلسات اداری به توهین و تهدید همکاران میپرداخت و به مسایل شخصی دیپلماتها مداخله میکرد. یک بار گفت که دو تن از دیپلماتها «بلکمیل» شدهاند و افراد خاصی را برای تعقیب دیپلماتها و خبرچینی توظیف کرده بود. در اقامتگاهش، در حضور شماری از همکاران به شمول بنده، به معاون تشریفات ریاست جمهوری گفت که همکاران ما در سفارت، نه انگلیسی بلد استند و نه اردو، به همین دلیل برایشان گفتم که بیایید کریکت یاد بگیرید و بازی کنیم. مشعل فهم و توان تعیین استقامتهای کاری ده دیپلمات را نداشت و هرچند روز در بخشهای کاری سفارت تغییر و تبدیل میآورد. تغییرات به جای کارایی، بیانگیزهگی را بیشتر میساخت. کارمندان سفارت اجازه اشتراک در محافل دیپلماتیک، سمینارها و برنامههای نهادهای تحقیقی را نداشتند. به همه برچسب جاسوسی به نفع احزاب زده میشد. بنده به دلیل علاقهمندی به صورت پنهان در برخی سخنرانیها و محافل نهادهای تحقیقی مانند انستیتوت مطالعات استراتژیک اسلامآباد که نزدیک به سفارت بود، اشتراک میکردم و با ترس و لرز نیز به محافل و ضیافتهای دیپلماتیک میرفتم. فضای سفارت آکنده از یأس و بیاعتمادی بود. تهدید به برکناری و توهین آشکار همکاران، انگیزه و اراده کار را از همه گرفته بود و محور همه صحبتهای همکاران در جلسات خصوصی، گلایه و شکایت از رفتارهای سفیر و فضای کاری خفقانآور سفارت بود. کسانی که در پاکستان به حیث دیپلمات تعیین میشدند، محرومترین و بیواسطهترین افراد بودند که بعد از مشکلات و سالها انتظار، به اسلامآباد فرستاده میشدند. هیچکس جرأت نمیکرد که در برابر سفیر استدلال کند؛ زیرا استدلال و ایستادهگی هزینه گزاف داشت. خودم گاهگاهی میخواستم هرچه هزینه میبردارد را بپردازم و در برابر رفتارها و گفتارهای ناپسندش ایستادهگی کنم؛ اما داستان تلخ مقرری، نبود واسطه، نصیحتهای پدر و مشورتهای فامیل و دوستان نمیگذاشت. بدون شک همه همکاران در موقعیت مشابه قرار داشتند. فساد، خویشخوری و بیبرنامهگی، سفارت را به یک زندان کوچک مبدل کرده بود. قصههای ضعف مدیریت و نبود نظم و کارایی حتا در وزارت امور خارجه پاکستان و سفارتهای مقیم اسلامآباد، رسیده بود. هرگاه ملاقاتهای تعارفی تنظیم میشد، سفیر این ملاقاتها را بدون موجب لغو و یا وقت مشخص آن را فراموش میکرد. این نوع برخوردها نقل محافل دیپلماتیک شده بود. سفیر همه را وعده سر خرمن میداد. در یک محفل به تعداد محصلان فارغ شده گفت که زمینه کار را برایتان فراهم میکنم. محصلان هم پشت سفارت را مدت زیادی رها نمیکردند. به نقل از یکی از همکاران که در یکی از بخشهای سازمان سارک در اسلامآباد کار میکرد، مشعل ملاقات با سفیر مالدیو در اسلامآباد را چند بار لغو کرده بود تا جایی که سفیر مالدیو برایش پیام فرستاد بود که هر وقت بخواهی میتوانی به ملاقات من بیایی. معنای این حرف از نظر دیپلماتیک سنگین است. مشعل نه تنها دیپلماسی نمیفهمید؛ بلکه در مورد تاریخ، اقتصاد و ساختار حکومتداری پاکستان مطالعه و معلومات نداشت و در روزهای آخر مأموریتش تأکید بر تهیه درسگفتارهای آموزشی در مورد مسایل مزبور داشت.
میز دیپلماسی در واقع میدان بزکشی سیاسی با حرف و اقناع است و برای بردن مسابقه باید چاپانداز قوی و ماهر فرستاد؛ اما افغانستان ضعیفترین چاپانداز را وارد بازی حریف کرده بود. گاهگاهی تعحب میکردم که این چه قحطالرجالی است که ما صدها موضوع و ساحت همکاری و تقابل با پاکستان داریم و این کشور کارکشتهترین افراد را به حیث سفیر در کابل میگمارد؛ اما افغانستان یک فردی که الفبای دیپلماسی را نمیفهمد و حتا باورمند به صحنهسازیها برای تنشزایی روابط است را به حیث سفیر تعیین کرده است. در پایان سال ۱۳۹۷ توییتهای اشرف غنی در مورد حمایت از جنبش حفاظت از پشتونها، دو کشور را وارد مرحله جدید تنش ساخت. اظهارات عمران خان در مورد ضرورت تشکیل حکومت موقت در افغانستان دامنه تنشها را بیشتر ساخت تا جایی که دو کشور سفرایشان را فراخواندند. آنقدر از سبکسری و توهین و تهدید سفیر خسته شده بودیم که همه دعا میکردند که آخرین برگشت باشد؛ اما چند روز بعد دوباره حکومت تصمیم گرفت که سفیر را به ادامه مأموریتش بفرستد. یکی از همکاران دسک پاکستان در وزارت امور خارجه، باری قصه کرد که در همین مرحله چنان سطح تنش بالا بود که اشرف غنی دستور اخراج سفیر پاکستان را به وزارت امور خارجه داده بود که این کار با مخالفت وزیر امور خارجه و داکتر عبدالله روبهرو شده بود. اشرف غنی در یک سیاست به شدت احساساتی و کجدار و مریز که تا سطح اخراج سفیر پیش میرفت، تصیم گرفت به پاکستان سفر رسمی داشته باشد. حمدالله محب مشاور امنیت ملی همراه با مسعود اندرابی وزیر امور داخله و حمید طهماسی معاون شورای امنیت، یک ماه پیش از سفر اشرف غنی به اسلامآباد تشریف آوردند و مهمان افطاری جنرال قمر جاوید باجوا بودند. نمیدانم که چه بحثها صورت گرفت؛ اما آنان شامگاه آمده بودند و شب دوباره به کابل برگشتند. بعد از این سفر، اشرف غنی به تاریخ ۷ سرطان ۱۳۹۸ به اسلامآباد آمد و به صورت سرد و کمرمق مورد پذیرایی قرار گرفت. در همین سفر تیمهای مقدماتی و تشریفاتی اشرف غنی میلیونها افغانی را حیفومیل کردند. حمدالله محب، هارون چخانسوری و فضلی از خودشیفتهگی زیاد در لابی هوتل سرینا عکسهای سلفی میگرفتند. استقلال نمادین افغانستان در همین سال وارد صدمین سالش شد و سفارتها نیز برنامههایی را برای تجلیل تدارک دیده بودند. شام ۲۸ اسد به اطلاع همکاران رسانیده شد که با وسایط خود به سفارت بیایند و سفیر برنامه خاصی را در نظر گرفته است. برنامه این بود که سفیر و جمع همکاران بیرق افغانستان را در وسایطشان نصب و با داد و فریاد به جادههای اسلامآباد گشتزنی کنند. هیچکس جرأت نمیکرد، به سفیر بگوید که چنین برنامهای خلاف عرف و نزاکتهای دیپلماتیک است. امانالله رستاقی، از کارمندان سابقهدار وزارت امور خارجه، که سفیر قدری به او احترام داشت، با بیان خاص خودش گفت که این کار نادرست و خلاف عرف دیپلماتیک است. در نهایت، او سفیر را قناعت داد و از خیر این کار گذشت. خدا میداند، اگر این اتفاق میافتاد چه آبروریزی و واکنش منفی پاکستان را به همراه میداشت. در سنبله ۱۳۹۸ صلاحالدین ربانی، وزیر امور خارجه، غرض اشتراک در نشست سهجانبه افغانستان، پاکستان و چین به اسلامآباد تشریف آورد. ساعت ۱۲ رسید؛ اما تا ۴ عصر از اتاقش خارج نشد. در حالی که همکاران در لابی هوتل به این تصور بودند که شاید وزیر با آنها ملاقات کند و جویای احوالشان شود. پیش از کنفرانس مشترک خبری سه وزیر امور خارجه در حاشیه نشست سهجانبه، یکی از رییسان همراه وزیر به من گفت که وزیر در مورد موقف افغانستان راجع به کشمیر نمیدانسته و از او معلومات خواسته است تا مبادا با سوال خبرنگاران روبهرو شود. در حالی که موقف تاریخی و همیشهگی افغانستان گفتوگوهای دیپلماتیک و قطعنامههای مصوب شورای امنیت ملل متحد بود، رییس، همین موقف را به وزیر گفته بود. اما مشخص نبود که چگونه وزیر امور خارجه که حواریونش از کتابخوانی او حرف میزدند، این موقف افغانستان را نفهمیده بود.
در ۲۹ سنبله ۱۳۹۹ به افتخار صدمین سال استقلال کشور، محفلی برای سفیران، دیپلماتها و مقامات کشور میزبان در هوتل سرینا تدویر یافت. در این محفل، هر دیپلمات و کارمند سفارت، دوست و رفیق شخصیاش را دعوت کرده بود و به این ترتیب، نظم محفل در زمان صرف نان شب به هم خورد؛ پیش از سفیران و دیپلماتها، مهمانهای ناخواسته در کشوگیر غذای بوفه بودند.
در ماه عقرب ۱۳۹۸ روابط افغانستان و پاکستان وارد تنش دیگری شد. وزارت امور خارجه در اعلامیه مطبوعاتی از بدرفتاری اداره استخبارات پاکستان در برابر سفیر خبر داد. در حالی که مرجع احضار سفیران، وزارت امور خارجه کشور میزبان است، نه اداره و ارگان دیگر؛ چرا سفیر از این موضوع آگاه نبوده است. شخص سفیر و وزارت امور خارجه، از چگونهگی بدرفتاری اطلاعات دقیق ندادند و صورت اصلی مسأله را پنهان کردند. به این ترتیب، بدون تحلیل و محاسبه، تنش جدید رقم زده شد. شناختی که از سفیر و برخوردش در سفارت در یک سال گذشته داشتم، احساسم این بود که این شخص فقط و فقط به دنبال صحنهسازیهای کاذب برای تبدیل شدن به قهرمان رسانهای و فیسبوکی است؛ آنهم به هر قیمتی. چنین رویکردهای ناشایست و کوچهبازاری قطعاً در حافظه تاریخ دیپلماسی دو کشور به جا خواهد ماند. پس از این اقدام ساختهگی (به اصطلاح بدرفتاری)، مکتوب فاقد منطق و غیردیپلماتیک به امضای ادریس زمان، معین سیاسی و سرپرست وزارت خارجه به سفارت مواصلت ورزید که دیپلماتها را از تأمین روابط داد و ستد با شهروندان عادی پاکستان بر حذر میداشت. حضور افغانستان در کنفرانس و نشستهای کشور میزبان به پایینترین سطح رسیده بود. نهادهای تحقیقی کشور میزبان، جلسات و سخنرانیهایی را در آن مقطع حساس که بحث صلح افغانستان داغ بود، دایر میکردند و سفارت افغانستان به دلیل غیابت و عدم اشتراک به فراموشی سپرده شده بود. یک بار مسوول بخش تشریفات را که سابقه کار در ریاست امنیت ملی داشت، برای اشتراک در یک نشست بررسی کمکهای اقتصادی و انکشافی پاکستان و افغانستان معرفی کرده بود. در حالی که نمایندهگان بیشتر از بیست نهاد پاکستانی اشتراک کرده بودند، نماینده سفارت هیچ اطلاع و معلوماتی از چگونهگی وضعیت پروژهها نداشته است. به همین شکل، مسوول امور قونسلی را در جلسات پارلمانی معرفی میکرد. یک سال در بخش قونسلی سفارت کار کردم و بر بهبود روابط با سفارتهای واقع در کشور میزبان و هماهنگیهای بیشتر با آنان تأکید داشتم. ملاقاتهای زیادی را انجام دادم. سفارتهای مقیم کشور میزبان، از نحوه مکاتبه و برخورد سفیر افغانستان به ستوه آمده بودند. بیست کشور امور افغانستان را از طریق پاکستان به صورت غیرمقیم به پیش میبرند. در صدور ویزا به مستشاران و نمایندهگان دیپلماتیک که به صورت غیرمقیم امور افغانستان را به پیش میبردند، به هدایت سفیر تأخیر و تعلل غیرضروری صورت میگرفت. در یک مورد به معاون سفیر بلجیم که هرازگاهی به افغانستان سفر میکرد، به موقع ویزا صادر نشد. بعدها سفارت بلجیم در عمل بالمثل با تأخیر و مشکلتراشی به هیأتهای دولتی و دیپلماتها ویزا صادر میکرد. در یک ملاقات کاری، بنده را نه به عنوان همتا، بلکه به شکل مراجعهکننده پذیرایی کردند. لابیگری با احزاب و شخصیتهای تأثیرگذار پاکستان بخشی از کارهای سفارت بود. به همین مقصد، پول در نظر گرفته شده بود. به سفارت افغانستان در اسلامآباد سالانه یک لک دالر اختصاص داده شده بود تا به این هدف به مصرف برساند و بلهای مصرفی و یا چگونهگی پرداخت پول به شخصیتها را در چارچوب لایحه مصرفی به مرکز گزارش دهد. سفیر در طول یک سال و هشت ماه کار، از پول لابی، یک دالر را به شخصی نداد و همه را به جیب زد.
او فساد گسترده مالی را با مهارت خاص مدیریت میکرد تا اسناد و مدارک آن به بیرون درز نکند. به همین خاطر، مسوولان بخش مالی و بخش ارسال نامهها، همه افراد مورد اعتمادش بودند که اسناد را حتا در دوسیههای خاص و محرم نگهداری میکردند. با همه فساد و گندی که در سفارت در جریان بود، وزارت امور خارجه در طول یک سال و هشت ماه یک مکتوب مبنی بر کارهای غیراصولی سفیر نفرستاد. در یک مورد، در پی یک جنجال و مشاجره لفظی با مستشار سفارت با وجود ارسال مکتوب به امضای ادریس زمان، معین سیاسی وقت، مبنی بر ابقای او، مشعل از ادامه کار مستشار جلوگیری و دفتر او را برای مدتی مهر و موم کرد.
مشعل به دنبال سوژهها و مسایلی بود که پوشش رسانهای و خبری پیدا کند. به همین دلیل، رسیدهگی به امور روزمره، مکتوبها، گزارشها و تحلیلها، روزها با سکتهگی و تأخیر صورت میگرفت. بنده شاهد بودم که او حوصله مطالعه یک گزارش پنج صفحهای را نداشت و به شکلیات ایراد میگرفت و بهانهتراشی میکرد. همینطور او بدون مطالعه، گزارشها را امضا میکرد. مشعل به صورت قصدی برخی یادداشتها و نامهها را در دفتر کاریاش ماهها نگهداری و از اجراآت آن جلوگیری میکرد. مکتوبهای راجع به تقدیر و ترفیع دیپلماتها را نزد خود حفظ میکرد. در سال ۱۳۹۸ همکاران از تقدیر و ترفیع محروم شدند و در سال ۱۳۹۹ وزارت امور خارجه با دشواری زیاد همکاران را شامل ترفیع کرد. زمانی که مرکز، کارهای محتوایی و پالیسیسازی را به سفارت راجع میکرد، مشعل انتقادهای سخت و اهانتباری را به وزارت و شعبات آن وارد میکرد؛ در حالی که بیشتر کارهای محتوایی و ساعتها کار در پشت کمپیوتر را یک جمع همکاران باظرفیت و کادرهای وزارت امور خارجه انجام میدادند. همچنان او وسایط نقلیه کارمندان محلی را به خاطر صرفهجویی مالی متوقف ساخته بود. وسایط سفارت در شروع انتشار ویروس کرونا در اختیار دوستان شخصی سفیر بود و تمام روز رانندههای سفارت میان تورخم و اسلامآباد در رفتوآمد بودند. یک جمع کارمندان محلی مربوط به سفیر به صورت بیرویه از وسایط سفارت سوءاستفاده میکردند. مشعل بالای برخی معینان مانند ادریس زمان حساب نمیکرد و مکتوبها و هدایات آنان را ترتیب اثر نمیداد. با تعیین هارون چخانسوری به حیث معین سیاسی و سرپرست جدید وزارت، افتضاح و عقدهمندی اشرف غنی در برابر وزارت خارجه به اوج رسید. چخانسوری فقط و فقط برای تطبیق بیکموکاست آجندای اصلاحی اشرف غنی گماشته شده بود. در حوت ۱۳۹۸ پاکستان به مناسبت چهلمین سال میزبانی از مهاجرین افغانستان کنفرانس بزرگی را دایر کرد. چخانسوری به این کنفرانس دعوت شده بود. در یکی از پنلها شاهمحمود قریشی نام سرپرست جدید وزارت خارجه افغانستان را نمیفهمید. برای چخانسوری نسبت به موثریت اشتراک در کنفرانس و پنلهای آن، ناز و غرورش اهمیت بیشتر داشت. خانم اصیلا وردک، رییس ریاست ملل متحد در وزارت خارجه، در حاشیه کنفرانس برایم گفت که چنان در جنجال و کشمکشهای اصلاحات دخیل است و شکنجه روانی میشود که یک دستش گاهگاهی بیحس میشود.
در سال ۱۳۹۹ با آمدن رهبری جدید و تعیین حنیف اتمر به حیث وزیر امور خارجه، روابط کابل و اسلامآباد فصل تازهای را میطلبید. عمر داوودزی به حیث نماینده خاص در امور پاکستان مقرر شد و مشعل شانس ابقا نداشت. از جانب دیگر، مقامات کشور میزبان از او به شدت به ستوه آمده بودند و او به کشور میزبان دروغ میگفت. حکومتهای مبتنی بر باند و اندیوالی که کاراییاش را از دست بدهند، راه آبرومندی به نام استعفا را در پیش میگیرند؛ مشعل پیش از اینکه برکنار شود، استعفا داد. دلیل استعفا هم ادامه تحصیل و پیگیری مسایل شخصی گفته شد. پس از آنکه استعفای مشعل منظور شد و غرض انجام ملاقاتهای تودیعی به اسلامآباد آمد، میرویس ناب، معین اقتصادی، در صحبت ویدیویی با توجه به سطح بالای ناخوشنودیها و احتمال وقوع جنجال، همکاران را به خویشتنداری دعوت کرد. در محفل و ضیافت تودیعی مشعل، تمام همکاران با اصرار مکرر رحیمالله قطره، مستشار و سرپرست سفارت، اشتراک کردند. مشعل بدون اینکه کارت دیپلماتیک، کارت میدان هوایی و سایر کارتهایش را به وزارت امور خارجه پاکستان برگرداند، از این کشور خارج شد. سفیر بعدی، مدتی با مشکل کارت دیپلماتیک مواجه بود. مشعل حتا یک میز سنوکر را که به حساب سفارت در اقامتگاهش خریداری شده بود با خود برد. در آن زمان در توییتر نوشتم که فصل جدید روابط با پاکستان مستلزم نفسهای تازه است. او پیام داد که بسیار به قهر نوشته کردی و به خیالم «مزاج» تغییر کرده است. به این ترتیب، از زندان کوچک دیپلماتیک رهایی یافتیم و کشور میزبان و مجامع دیپلماتیک هم نفس تازه گرفتند. اشرف غنی در حالی که به شکل دیوانهوار روی اصلاحات در وزارت امور خارجه تأکید میکرد و بر میزها مشت میکوبید و طرحهای اصلاحی را پیوسته رد میکرد؛ دهها فرد غیرمسلکی و فاقد دانش و تجربه دیپلماتیک مانند مشعل را به حیث سفیر در حلقه اول سیاست خارجی گماشته بود.
در ۲ عقرب ۱۳۹۹ زمانی که میخواستم با فامیل از مرز تورخم (تورخم را مرز رسمی میدانم و اصطلاح خط فرضی دیورند، سیاست غیرملی، احساساتی و تحمیلی است] به پاکستان برگردم، با ممانعت پولیس مرزی مواجه شدم و آنها خواستار حکم و اجازهنامه ریاست جمهوری شدند. همچنان نکاحنامه و چند سند دیگر مطالبه میکردند. از مأمور موظف، پرسیدم که قصه از چه قرار است؟ گفت که چند ماه پیش سفیر شما عاطف مشعل یک خانم را به صورت جعلی و قاچاقی و با پاسپورت از اینجا عبور داده و من نوکریوال بودم، حالا دوسیه دارم و از این بابت، حکومت تردد افراد رسمی را سختتر کرده است. من با سختی و مشکلات زیاد از مرز تورخم عبور کردم.
در عقرب ۱۳۹۹، نجیبالله علیخیل، یکی از دیپلماتهای سابقهدار، به حیث سفیر جدید در پاکستان مقرر شد. علیخیل قبلاً به حیث سفیر در هنگری و ترکمنستان و رییس ریاستهای دوم سیاسی و همکاریهای امنیتی، کار کرده بود. با تقرر او نظم و سلسلهمراتب کاری به سفارت برگشت؛ جلسات منظم کاری دایر میشد و استقامتهای کاری همکاران نیز وضاحت و انسجام یافته بود. در این دوره دیپلماسی اهدای تحایف و خربوزه رواج یافت. علیخیل به لحاظ مدیریتی آدم خشک، احترامطلب، انحصارگر و دیکتاتورمنش بود؛ استدلال و حرف بدیل را قطعاً نمیپذیرفت. همکاران در دفتر کاریاش باید به شکلی مینشستند و به لحنی صحبت میکردند که احترام سفیر به جا آورده میشد. در صورتی که «جناب سفیر صاحب» نمیگفتیم، ناراحتی از پیشانیاش هویدا میشد. هرچند سفیر جدید سابقه طولانی کار در حوزههای دیپلماتیک را داشت؛ اما با حوزه پاکستان، سابقه روابط، اسناد و توافقات انجامشده میان دو طرف، ناآشنا و تا حدی کمعلاقه بود. در ملاقاتها، از جمله در ملاقات با شاهمحمود قریشی، که بنده به عنوان مسوول بخش سیاسی اشتراک میکردم، حرف تازه و جالب برای بیان نداشت. پاکستان از نظر موجودیت مطبوعات، کشور متنوع و پُر است و رسانهها در بسیاری از مسایل پشت سفارت را رها نمیکردند. علیخیل از سخنرانیها و مصاحبهها فرار میکرد و ترجیح میداد یا هیچ صحبت نکند یا با مطبوعات پشتوزبان مصاحبه کند و خبرنگاران سوالاتشان را از پیش در اختیار او قرار دهند. سفارت در گذشته به یک «سرای» شباهت داشت که هر کارمند با هر قیافه در دفاتر مینشست؛ اما در زمان علیخیل کد لباس و نظم اعاده شد. با این وصف، انحصارگری و احترامطلبی بیش از حد سفیر برای شخص خودم ناراحتکننده بود. بیشترین نگرانی سفیر از اشتراک در مناسبتها و برنامهها نه مسایل محتوایی، بلکه مسایل تشریفاتی و تقدم و تأخر تشریفاتی بود. به همین خاطر، هیچگاهی یکبار تا تورخم که ضرورت جدی بود، سفر نکرد. سفر به چارسده به عنوان قبله سیاسی و دیدار با اسفندیار ولی خان و مهمانی و پولدهی به رهبران حزب عوامی نشنل، رسم معمول سفرای افغانستان در پاکستان بود؛ اما علیخیل هیچگاهی به چهارسده نرفت و به ملاقاتهای سنتی و بیفایده نپرداخت.
در دنیای جدید نود درصد دیپلماسی از طریق لابیگری با رسانهها، احزاب سیاسی و نهادهای تحقیقی صورت میگیرد و ده درصد دیپلماسی از پشت میز و بوروکراسی پیش میرود. پاکستان به لحاظ موجودیت نهادهای رسانهای و تحقیقی بسیار غنی است؛ اما سفیر کلاً یک دیپلمات پشت میز و بوروکرات بود. برای چهار ماه با رحیمالله قطره، مستشار سیاسی سفارت، که شخص آگاه و آشنا با مسایل پاکستان بود، مقاطعه و او را در دفتر کاریاش قفل کرد و اجازه ملاقات و اعمال صلاحیت نمیداد. علیخیل برخی فساد و انحصارگراییهای خویش را در پشت قانونگرایی پنهان کرده بود. سفیر برخلاف تصور در مسایل نهایت کوچک و کماهمیت اداری مصروف و مال سفارت را به نام مال سفیر مسما کرده بود و سطح نارضایتی و تنش داخلی را بلند برده بود. هیچکس اجازه نقد و نظر نداشت. از یکسو بر صرفهجویی مالی و کم کردن نیازهای کوچک سفارت مانند چاکلیت و قرطاسیه تأکید میکرد، از سوی دیگر، خود به ارزش هفت هزار دالر در ماه اقامتگاه گرفته بود و بخشی از مصارف مورد نیازش را از حساب سفارت برمیداشت. دیپلماتها اجازه استفاده از وسایط سفارت را نداشتند؛ اما یک موتر نوع پرادو در خدمت فامیل سفیر و یک موتر نوع هایلکس نیز در خدمت پسر دوازده ساله و سگ پسر سفیر بود.
سفرهای مقامات و رهبران سیاسی به پاکستان حاشیههای جالب داشت. چند ماه بعد از سفر عمران خان به کابل و توافقاتِ انجامشده، در ماه حوت ۱۳۹۹ محمدعمر داوودزی، نماینده خاص رییس جمهور در امور پاکستان، به اسلامآباد آمد. ظاهراً هدف سفر، بحث، مذاکره، پیگیری و اجرای موضوعات توافقشده بود؛ اما مسایل پنهانی در غیاب برخی اعضای هیأت با جانب پاکستان مطرح شده بود. عبدالله خنجانی، معین پیشین وزارت دولت در امور صلح، در یک گفتمان توییتری فاش ساخت که در یکی از جلساتی که در غیاب او و سفیر وقت (علیخیل) دایر شده بود، داوودزی نامه ریاست جمهوری را به جانب پاکستان داده بود که در آن از عدم برقراری تماس تلفنی میان اشرف غنی و ملا عبدالغنی برادر که عمران خان در سفر به افغانستان آن را وعده داده بود، ابراز ناخشنودی شده بود. مشکلات مردم و بازرگانان با گذشت هر روز فزونی مییافت. محمد صادق خان، نماینده خاص پاکستان در امور افغانستان، در یکی از نشستها گفت که یکی از بندهای لایحه وظایفش نظارت و احوالگیری همهروزه از وضعیت تورخم، سفرهای پیهم و هماهنگی برای رفع مشکلات بازرگانان و مسافران در این بندر است؛ اما داوودزی به عنوان نماینده خاص و علیخیل به حیث سفیر، یکبار هم به تورخم سفر نکردند.
نمایندههای پارلمان برای اشتراک در مجالس و مناسبتهای رسمی دعوت میشدند؛ اما شخصاً چند بار شاهد بودم که در مجالس اشتراک نمیکردند و با وسایط سفارت به سیاحت و یا تداوی میپرداختند. شینکی کروخیل، عضو مجلس نمایندهگان، هیچ فرصت سفر به پاکستان را از دست نمیداد. باری بر سر استفاده از وسایط سفارت با بنده مشاجره لفظی و به سفیر شکایت کرد. در جوزای ۱۴۰۰ کنفرانس رییسان پارلمان کشورهای عضو ایکو در اسلامآباد دایر شد و به نمایندهگی از افغانستان میررحمان رحمانی و چند عضو هر دو مجلس شورای ملی اشتراک کرده بودند. ترتیب تشریفاتی کنفرانس به گونهای بود که نمایندههای همراه که همزمان رییس یکی از کمیسیونها نیز میبودند، در قطار اول و دیگر نمایندهگان همراه با سفیران کشورهای عضو ایکو در قطار دوم مینشستند. علیخیل گفت، در صورتی که در قطار اول برای سفیر جای داده نشود، من اشتراک نمیکنم و اشتراک هم نکرد. یک سناتور به نام شریفی که به دلیل همین موضوع تشریفاتی در قطار اول فرصت نشستن نیافت، کنفرانس دو روزه را تحریم و به کابل سفر کرد. شینکی کروخیل هم در روز نخست به جنجال در قطار اول نشست و در روز دوم هم میخواست در قطار اول باشد که برایش اجازه داده نشد. او مجبور شد در قطار دوم بنشیند. همایون هریرود که رییس یکی از کمیسیونها بود، در قطار اول نشست.
دستاندازی و مداخلات دفتر شورای امنیت در تمام امور محسوس بود. حمدالله محب هرچند خود چند سال سفیر بود؛ اما خلاف تمام کنوانسیونهای دیپلماتیک و مناسبات میان کشورها که در آن عنوان اتشه نظامی به رسمیت شناخته شده و همین نام میان کشورها مروج است، در تلاش تغییر عنوان اتشه نظامی به مستشار امنیتی بود. سه ماه پیش از سقوط حکومت، دفتر مشاوریت امنیت ملی از طریق وزارت دفاع به اطلاع سفارت رسانده بود که امور مربوط به اتشههای نظامی پس از این از طریق شورای امنیت پیش برده میشود و نام اتشه نظامی به مستشار امنیتی تغییر مییابد. در زمان سفارت علیخیل یک کارمند محلی بخش ویزا از بستهگان حمدالله محب که در زمان سفارت مشعل در سفارت استخدام شده بود، در کمیشنکاری و گرفتن پول در بدل صدور ویزا دیده شده بود. او بدون اینکه از سوی رهبری سفارت مجازات شود، خود استعفا داد و کنارهگیری کرد.
انحصار تمام صلاحیتهای سفارت و روشهای مدیریتی از بالا به پایین و با تحکم از جانب سفیر، موجب درگیریها و جنجالها میشد. علیخیل در گذشته نیز به دلیل همین ویژهگیهایش با همکاران در مرکز و نمایندهگیهای سیاسی درافتاده بود. برای سفیر ملاقات یک سکرتر سوم با سکرتر سوم یک سفارت هیچ معنا نداشت؛ در حالی که داشتن روابط در هر سطح، مخصوصاً سطوح پایین تخنیکی و اجرایی، بسیار اهمیت دارد. علیخیل از ملاقات بنده با یکی از دیپلماتهای امریکایی که برای اولین بار در سه سال گذشته به سفارت افغانستان آمده بود، برآشفته شد. در یک مورد، امانالله رستاقی از کارمندان سابقهدار وزارت امور خارجه که سی سال در وزارت کار کرده بود و انصافاً شخص با ظرفیت و کار فهم اما بیواسطه بود و به حیث سکرتر اول کار میکرد را به دلیل یک موضوع کمارزش و قابل مدیریت، ختم وظیفه کرد. رستاقی بدون اجازه سفیر به ملاقات رفته بود؛ مسوول بخش اداری به راننده دستور داد بود که او را به سفارت مربوط برساند و برگردد. در برگشت، رستاقی در تکسی شهری به سفارت آمد، برآشفته شد و با مسوول اداری سفارت مشاجره لفظی کرد. سفیر بدون اینکه این ماجرا را از طریق هنر رهبری و مدیریت داخلی حلوفصل کند، به وزارت خارجه شرح حال داد. وزارت بدون اندک درنگ و پیگیری همهجانبه موضوع، در دو روز به امضای میرویس ناب، معین سیاسی، مکتوب ختم وظیفه رستاقی را به سفارت فرستاد. این در حالی بود که از مأموریت او یک سال باقی مانده بود و اخلاق اداری در مرکز حکم میکرد که وزارت امور خارجه جریان را به درستی درک میکرد. قطعاً ختم وظیفه نه عادلانه بود و نه اخلاقمدارانه. حنیف اتمر، وزیر امور خارجه، میرویس ناب را درگیر این مسایل ساخته بود و خودش این موارد را نادیده میگرفت و با کسی گیر نمیداد. ناب هم بیباکانه هر که را میخواست، ختم وظیفه میکرد، مانند ختم وظیفه دستهجمعی هشت تن از دیپلماتها از سفارت افغانستان در دهلی جدید. دهها مورد درگیری فیزیکی و لتوکوب حتا درگیری با سفیران در سفارتها واقع شده است؛ اما افراد با واسطه نه تنها ابقا میشدند، بلکه ارتقا مییافتند. سفیر بعد از ختم وظیفه رستاقی به تمام همکاران به شمول بنده گفت که جانبداری و پشتیبانی رستاقی را نکنید؛ تا جایی که هیچ یکی از همکاران از ترس او جرأت صحبت با رستاقی را نداشتند و بنده با یک کارمند محلی، او را تا میدان هوایی اسلامآباد مشایعت کردیم. چند روز از قصه رستاقی نگذشت که حادثه «به اصطلاح اختطاف دختر سفیر» در ۲۵ سرطان رخ داد. از نخستین لحظات شنیدن خبر اختطاف دختر سفیر، به این باور بودم که این حادثه هرچه میتواند باشد؛ اما اختطاف نیست. حکومت پاکستان چرا و با چه منطقی بخواهد در قلب پایتخت حس ناامنی را به جامعه دیپلماتیک بدهد و نام خود را بد کند و چرا در این میان دختر سفیر افغانستان در اسلامآباد هدف باشد؟ حکومت در یک تصمیم عجولانه دیپلماتها را به کابل فراخواند و جالب این بود که دیپلماتها به کابل فراخوانده شدند؛ اما شخص سفیر پیش از تکمیل بررسیهای هیأتهای ارسالی، ابتدا به استانبول رفت و بعداً برای چند روز به کابل آمد. بعدها اسناد کافی دالی بر اختطاف هم پیدا نشد و به این ترتیب، این حادثه را به یک حادثه مرموز و مشکوک تبدیل کرد؛ چنانچه یک دیپلمات آلمانی برایم گفت، این حادثه در جامعه دیپلماتیک مرموز است. پس از فراخواندن، اقامت در کابل ۳۴ روز طول کشید و شخصاً شاهد یکشنبه پُرتبوتاب و سقوط کابل به دست طالبان بودم که رخدادهای آن را در نوشته تحت عنوان یکشنبه پُرماجرا شرح دادهام.
در دوم سنبله با احساس منفی و نوعی بیوطنی و همهگیری یأس و ناامیدی و حس از دست دادن همهچیز، کشور را از طریق مرز تورخم ترک کردم و به پاکستان رسیدم. چهار ماه از مأموریتم مانده بود. فضای حاکم در افغانستان یک نوع ترس و توهم را نیز در سفارت و میان همکاران سفارت ایجاد کرده بود و سردرگمی و پراکندهگی در سفارت مشهود بود. همه فکر میکردند که تا چند روز دیگر گروه حاکم کنترل سفارت را نیز برعهده خواهد گرفت و با کارمندان قبلی تسویه حساب خواهد کرد. دو کارمند جنرال قونسلگری افغانستان در کویته برای چند ساعت در اسلامآباد دستگیر و سپس رها شدند و این مسایل احساس ترس و ناامنی را بیشتر میساخت. علیخیل که در ترکیه مسکنگزین شده بود، بعد از سقوط افغانستان و فروپاشی ساختارها که هیچکس سمت قبلی خود را نداشت، همچنان خود را سفیر برحال و آنلاین معرفی و مکتوب، هدایت و دستور صادر میکرد. همین تحمیل کردن دستورات و اوامر، باعث نافرمانی و چنددستهگی شد، تا جایی که اختلافات میان سفیر و شیر زمین کنری، مسوول بخش مالی و اداری، سبب بسته شدن حسابات بانکی سفارت و مشکلات مالی برای سفارت شد. شیر زمین کنری یک ماه بعد از سقوط افغانستان به استرالیا رفت و بررسیهای بخش مالی نشان داد که ۴۵ هزار دالر توسط کنری و ۲۳ هزار و ۸۰۰ دالر توسط سفیر برده شده است. بعد از سقوط افغانستان، حال و هوایی دیپلماتیک کاملاً فرق کرده بود؛ دوستی و صمیمیتی که با تعدادی از دیپلماتهای خارجی داشتیم، جایش را به بیمهری و بیتفاوتی داده بود. پس از سقوط افغانستان هزاران تن از شهروندان کشور به پاکستان پناه برده بودند و همه به نحوی با سفارت سروکار داشتند. حرف ما در میان همکاران، همکاری فراتر از قیدوبندهای قانونی در برابر مردمی بود که با کولهباری از مشکلات به پاکستان پناه برده بودند. شخصاً افتخار همکاری و رسیدهگی به صدها هموطن نیازمند را دارم. تغییر دراماتیک وضعیت، به خصوص آسیبپذیریهای امنیتی در پاکستان همه را شوکه کرده بود و هرکس به فکر برقراری روابط و گرفتن ویزای یکی از کشورها بود. سفارتها نیز در اوج برنامه تخلیه مجال و فرصت همکاری در قسمت صدور ویزا یا تخلیه دیپلماتهای حوزه پاکستان را نداشتند و «اگر و مگر» میکردند. دیپلماتهای جدید به پاکستان معرفی شدند. سردار احمدخان شکیب به حیث سرپرست سفارت در ۱۵ عقرب شروع به کار کرد و من با او یک ماه کار کردم. منصفانه باید اعتراف کرد که شکیب نسبت به مشعل و علیخیل از نظر رفتار، ادب و احترام با همکاران، یک سروگردن بلندتر بود. دلتنگیها و نوعی بلاتکلیفی رو به فزونی میرفت. برای رهایی از آن با شماری از همکاران، به خصوص با سیدمهدی منادی که آن روزها در اسلامآباد بود، برای کوهنوردی به دامنه کوه «مارگله» میرفتم.
مولوی امیرخان متقی، سرپرست وزارت امور خارجه حکومت سرپرست طالبان، در یک سفر رسمی وارد اسلامآباد شد. در کنار مجالس و صحبتهای مختلف، برگزاری دو گروپ کاری در نظر گرفته شده بود؛ یکی از گروپهای کاری همکاری در عرصه هوانوردی ملکی بود. غلام جیلانی وفا، معین تخنیکی و مسلکی اداره هوانوردی به نمایندهگی از افغانستان در این گروپ کاری اشتراک کرده بود و مذاکرات را به پیش میبرد و من به نمایندهگی از سفارت اشتراک کرده بودم. جیلانی وفا شخص مسلکی و در هفت سال گذشته معین بود. او در این نشست لنگی به سر گذاشته بود. هیأت پاکستان که از بخشهای مختلف و با هماهنگی بحث میکرد، به این تصور بود که او یک طالب و یک شخص غیرمسلکی است و میتواند خواستهای خود را در مسایل هوانوردی ملکی به کرسی بنشاند. اما انصافاً مذاکرات خوب، تخنیکی و مبتنی بر منافع ملی افغانستان در قسمت هوانوردی ملکی انجام شد. نحوه مذاکرات تخنیکی او جانب پاکستان را متعجب ساخته بود. در دیدار مولوی متقی از سفارت و سایر جلسات در میان انبوهی از افراد ریشدار و لنگیدار، یگانه کسی بودم که سنتشکنی کرده بودم و با ریش تراشیده و دریشی و نیکتایی حضور مییافتم. این کار به مذاق بسیاری خوش نمیخورد.
در پاکستان دهها نهاد تحقیقی و پژوهشی در عرصههای مختلف فعالیت میکنند و قشر تحقیقی و اکادمیک آن کشور ساعتها با حوصلهمندی روی مسایل کشوری به گفتوگو میپردازند و گزینههای پالیسی را روی میز کارگزاران سیاست میگذارند. نویسندههای پاکستانی عمدتاً افراد مسن هستند. اسد درانی، رییس سابق استخبارات پاکستان، را در یک محفل دیدم. او از پیری و کهنسالی میلرزید؛ اما هر سال یک کتاب مینویسد و چاپ میکند. فرهنگ کتابخوانی و روزنامهخوانی و خاطرهنگاری میراث به جا مانده از دوران هند بریتانیایی در پاکستان است. رهبران سیاسی، جنرالان، سیاستگران و سفیران در زمان تقاعد خاطراتشان را مینویسند و پیوند نسلی را برقرار میکنند. پاکستان به شدت کشور سیاسی و امنیتی است و کتابهای منتشرشده اکثراً با دید سیاسی و امنیتی نوشته و منتشر میشود. جای پای رسانهها را در همهجا میتوان یافت. اگر در جایی ده نفر جمع شوند، چند خبرنگار و کمره رسانه را نیز میتوان در میان آنها یافت. به عنوان مسوول بخش سیاسی، آزاردهندهترین اصطلاح در نگارش مکتوبها، گزارشها و تحلیلهای سیاسی همین «اصطلاح تحمیلی خط فرضی دیورند» و «گذرگاه تورخم» بود که افغانستان و پاکستان را در یک مرداب تنش و بحران غیرضروری نگه داشته و مدعیان دیورند در سطح حلقات سیاسی و رسانهای یک ورق استناد واضح تاریخی در مورد فرضی بودن این خط را ندارند. بسیاری با پول دیورندخواهی و ملیگرایی افغانی در درون پاکستان فربه شدند؛ اما هیچگاهی حتا در فکر و خیالشان پشاور به عنوان پایتخت زمستانی افغانستان نمیگذرد. اکثریت دیورندخواهان خانههای مفشن در پاکستان دارند و خود و اقاربشان نیز شناسنامههای پاکستانی گرفتهاند.
عدم شریکسازی به موقع مسایل کاری و تأخیر غیرضروری یک امر معمول در بوروکراسی پاکستان است و حتا مسایل کماهمیت یک برنامه و تصاویر یک محفل را حاضر به شریکسازی نیستند و بهانهتراشی و تأخیر میکنند. رشوتهای زیر میز و پنهان در تمام ادارات معمول است. بخشی از مردم پاکستان در مناسبات و معاملات پولی و مالی فریبکار، لجباز و غیرمتعهد به تعهداتشان هستند و در امور پولی، حرف راست را حتا به پدر خود نمیگویند. در سه سال اقامت در پاکستان با همین تعهدشکنی و لجبازی صاحبان منازل مواجه بودم. پاکستان از نظر احترام به مصونیتها و امتیازهای دیپلماتیک در برابر دیپلماتها، کمترین احترام را به دیپلماتهای افغانستان میدهد. توقف و بازرسیهای بیجا و غیرضروری وسایط دیپلماتیک در وسط جادهها و تعقیبهای پنهانی و نامرئی و عدم گشتوگذار آزاد، بخشی از مشکلات دیپلماتهای افغانستان است. تقلب و جعلی که با مهارتهای خاص و بهروز در پاکستان صورت میگیرد، شاید در هیچ گوشه دنیا تجربه نشده باشد. ارتش نام بزرگ و وحشتآفرین در پاکستان است و در برخی مواقع از نام و لباس آن و نهادهای امنیتی، سوءاستفاده میشود. در یک مورد، دو تن از سارقان با استفاده از لباس و یونیفورم ارتش، سهصد دالر بنده را در ساحه اف ۱۰ ربودند. مأموریت دیپلماتیک و ویزای من در پاکستان پایان یافت. اوضاع حاکم در افغانستان شرایط کار و زندهگی را سخت ساخته بود و دورنمای روشن وجود نداشت. دو گزینه بیش نبود؛ یا برگشت به کابل یا مهاجرت. با توجه به همین وضعیت، مشورت همه، عدم برگشت و مهاجرت بود و با دریغ و درد همین راه را برگزیدم.
فساد و افتضاح در دستگاه دیپلماسی حکومت پیشین
خاطرهنویسی در قالب کتاب و مقاله در سایر کشورها مروج است؛ اما در افغانستان زیاد ترویج نشده است. یکی از دلایل ناکامی و خطاهای سیاسی و تاریخی این مرز و بوم، عدم مکتوب شدن و تدوین خاطرات و چشمدیدهای سیاسی و نظامی است. چندی پیش کتاب «آقای سفیر»، خاطرات داکتر جواد ظریف، وزیر امور خارجه […]
- نویسنده : سیداکرم بارز - دیپلمات پیشین در پاکستان
- ارسال توسط : afghanistan
- 261 بازدید
- بدون دیدگاه