خنجر ستمپیشهگی و قساوت عریان طالبان هر روز قسمتی از گلوی افغانستان دردمند و درمانده را میبرد و اندک چراغهای روشن در پستوهای تاریک حاکمیت ظلمت و خشم و زنستیزی در حال خاموشی است. ساده و پیش پا افتاده نیست، حرفی نیست که بشود در برابرش سکوت کرد و حرفی به زبان نیاورد. این لحظههای حساس تاریخ است که ثانیههایش به کندی پیش میرود و انگار زمانش به وقت کابل، به صنفهای درسی دختران دربند و در کوچههای مرگآلود افغانستان توقف کرده است؛ توقف کرده تا برجسته کند که روز و روزگاری در سکوت همه جهان طالب، این تروریستترین و جنایتپیشهترین موجود روی زمین، دروازههای علم و حکمت را به روی زنان بستند و آب از آب تکان نخورد، جهان سکوت کرد، مسلمانان جهان واکنش معناداری نشان ندادند، مردان و پدران سکوت کردند و بلاخره همه سکوت کردند.
ستم طالب نهایت ندارد؛ آنها با علم، حکمت و دانشگاه سر دشمنی و عناد داشته و دلشان در گرو کندکهای انتحاری، عملیات استشهادی و خشم و خون است. توسعه و پیشرفت را دوست ندارند و جهالت را بر روشنایی ترجیح میدهند. این استراتژی طالب برای مدیریت جامعه است؛ جامعهای که در آن تنها صدای ملاهای سیاسی، تروریستهای جهانی و جنایتپیشههای شنیده میشود؛ اما یک چیز در این میان ناامیدی را افزایش میدهد و سرخوردهگی را فورانی میکند و آن سکوت ما به عنوان انسان افغانستانی در برابر طالب و سیاستهای توحشآفرین و خشونتزا و زنستیزانه این گروه است؛ همه ما و شاید حتی آنهایی که ایدولوژی دینزده طالب را قبول دارند، در خلوتها از خود پرسیده باشیم که چرا در برابر این ستم خاموشیم؟ این سکوت و ستمپذیری و بردهگی و خصلت گوسفندی از کجا مایه میگیرد؟ ما چرا مثل ملتها و سرزمینهای دیگر ضد ستم موجود، اعتراضات بزرگ و سراسری و تودهمحور نمیکنیم؟
مکتب را به روی زنان بستند، جامعه خاموش بود؛ به خصوصیترین بعد زندهگی دخالت کرده و ریش و دستار را اندازه گرفتند، مردم سکوت کردند و حالا دانشگاه را نیز به روی زنان بستند و مردم و تودههای ساکن در این جغرافیای مصیبتخیز، همچنان ساکتاند و انگار آب از آب تکان نخورده است. این سکوت دلایل دینشناختی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی دارد که باید مورد بررسی و واکاوی قرار بگیرد. وقتی ۵۰ هزار طالب میتوانند هر خواست خود را روی ۴۰ میلیون انسان بقبولانند و آنها در سکوت محض سمعاً و طاعتاً اجرا کنند، خود یک مسأله جدی است که ما چرا اینطور هستیم؟ چرا ما اعتراض نمیکینم؟ چرا پدران و فرزندان و زنان و مردان این سرزمین بیرون نمیشوند که نشان دهند آموزش حق مردم است، حق انسان است و حق طبیعی زنان است و حق همه ما است؟
دیروز کاردار سفارت امریکا در افغانستان از مردم پرسیده بود که منتظر چی هستید؟ این پرسش مهم است، برجسته است و میتواند ما را به تفکر وادارد که ما منتظر چی هسیتم؟ روحانی و فعال مدنی و پدرها و برادرها منتظر چی هستند؟ هرچند اعتراضات و خشم و همبستهگی اندک در شبکههای اجتماعی و شماری از ولایتها وجود دارد، اما هنوز این اعتراضات تودهمحور نیست و اکثر مردم در سکوت مطلق به سر میبرند. همانطور که در برابر ممنوعیت سفر زنان سکوت کردند، در برابر بسته شدن مکاتب دخترانه خاموشی گزیدند و چشم خود را بر روی ستم و ظلم طالب بستند، آیا از نفوس ۴۰ میلیونی، ۱۰۰ هزار تن نیست که در برابر طالب ایستاد شده و به جنایت آنها نه بگویند؟ آیا پدران، فرزندان و برادران افغانستان توانایی این را ندارند که در کنار زنان و دختران ایستاد شوند و اعتراض کنند؟ پاسخ به این پرسشها تا حال یک «نه» جانانه است. حقیقت این است که ما واکنش جدی در برابر طالب و ظلم هر روزه آنها نداشتهایم.
در حالی که طالبان استراتژیهای ظالمانه خود را موبهمو تطبیق کرده و برنامهها و اهداف زیرساختی برای خود تعیین کردهاند، اما در مقابل اکثریت جامعه در برابر آنها سکوت اختیار کردهاند و اقلیتی از مردم نیز واکنشهای احساساتی، بدون برنامهریزی و ناموثر داشته و همه کارهای ما به چند نوشته فیسبوکی و تویت و اعتراض رسانهای خلاصه شده است. البته در خوشبینانهترین حالتش، واکنشهای رسانهای موثریت دارد، اما به پیمانه وسیع برای طالبان تأثیر چندانی ندارد و صد البته شاید رسانهای شدن و واکنشبرانگیزی این موضوعات سبب جسارت بیشتر طالبان شده و به سر زبانها افتادن را مایه فخر و تأثیرگذاری بپندارند. تروریستها همواره چنین بوده است که سروصدا و غوغا برپا کنند. برای همین یوال نوح هراری، تاریخپژوه و نویسنده اسراییلی، باور دارد که تروریستها شبیه پشه در گوش فیل عمل میکنند. طالبان نیز هر از گاهی غوغا بر پا کرده و ایدولوژی خود را بیشتر تقویت میکنند.
ظلم فزاینده طالب و سکوت مردم این پرسش را پیش میکشد که چی کنیم؟ چی میشود کرد؟ پاسخ این پرسش داخلی است و باید جامعه، فرهنگ، دین و سرزمین، مورد بازکاوی، پژوهش و آگاهیدهی قرار گیرد. اگر امروز در برابر طالب اعتراض کرده و آنها را به تمیکن واداریم، فردا بازهم صدها طالب دیگر از جامعه بحرانزا و مستعد زایش خشونت افغانستان تولید میشود. پاسخ این پرسش بازهم به مردم برمیگردد و میبایست که مردم را به این تفکر واداریم که فهمیدن از نفهمیدن بهتر است و زن باسواد و جسور از زن بیسواد مفیدتر است. در الگوهای ذهنی تودههای مردم باید تغییرات ایجاد شده و ضد فرهنگ ناپسند طالب مبارزه معنادار صورت بگیرد. این مبارزه طولانی، هزینهبر و مستلزم پشتکار بسیار است؛ اما ممکن است و میشود و بلاخره باید در برابر طالبان پیروز شویم؛ یا امروز، یا فردا یا یک روز دیگر؛ افغانستان هیچ راهحل دیگر جز پیروزی در برابر طالب ندارد.
چی باید کرد؟
خنجر ستمپیشهگی و قساوت عریان طالبان هر روز قسمتی از گلوی افغانستان دردمند و درمانده را میبرد و اندک چراغهای روشن در پستوهای تاریک حاکمیت ظلمت و خشم و زنستیزی در حال خاموشی است. ساده و پیش پا افتاده نیست، حرفی نیست که بشود در برابرش سکوت کرد و حرفی به زبان نیاورد. این لحظههای […]
- ارسال توسط : afghanistan
- 130 بازدید
- بدون دیدگاه