پرسش این است که طالبان برای چین و چین برای طالبان چه جذابیتی دارد؟
۱- چین، قدرتی بزرگ است
نیرومندی چین در عرصه بینالملل، برای طالبان جذابیت دارد. چین، عضو دایم شورای امنیت سازمان ملل متحد است و از حق «وتو» در این شورا را دارد. انتظار طالبان این است که این کشور از نفوذش در شورای امنیت سازمان ملل استفاده کرده و از اعمال تحریمهای بیشتر علیه این گروه جلوگیری کند. برای نمونه، زمانی که بحث تمدید و عدم تمدید سفر مقامهای طالبان در شورای امنیت سازمان ملل داغ بود، چین بهصراحت به حمایت از طالبان برخاست و بر تمدید جواز سفر مقامهای این گروه تاکید ورزید. همینطور، بیجینگ بارها از ایالات متحده خواسته تا داراییهای بلوکهشده افغانستان در بانکهای خارج را آزاد کند. همچنان، نفوذ چین بر جمهوریهای آسیای میانه را نمیتوان نادیده انگاشت. این کشور حتا بیش از روسیه در آسیای میانه نفوذ دارد. گفته میشود که در پذیرش دیپلماتهای طالبان از سوی قزاقستان نیز اصرار چین موثر بوده است. اگر چین برای بهرسمیتشناسی امارت طالبان پیشگام شود، کشورهای زیادی از جمله روسیه، ایران، جمهوریهای آسیای میانه، پاکستان و شاید شورای همکاری خلیج فارس را به دنبال خود بکشاند؛ چون گوش این کشورها بدهکار سخن چین است.
۲- چین مداخلهگر نیست
سیاست خارجی چین بهگونه سنتی استوار بر اصل عدم مداخله در امور داخلی سایر کشورهاست. برای چین مهم نیست که در افغانستان دموکراسی برقرار است یا استبداد. چیزی که برای این کشور مهم است، ثبات است تا در سایه آن بتواند اهداف اقتصادیاش را بدون آنکه هزینه سنگینی کف دستش بگذارد، دنبال کند. مطالبات چین از طالبان به حوزههایی خلاصه میشود که واکنش این گروه را برنمیانگیزد. سقف طمع چین در افغانستان پایین است و فقط روی منابع معدنی تکیه زده است. این کشور مدل سیاسی خاصی را به طالبان تجویز و تحمیل نمیکند و نمیخواهد در قامت قدرت هژمون در افغانستان حضور داشته باشد؛ به این معنا که نمیخواهد حدناشناسی کند و جای را برای دیگران تنگ کند. مهمتر از آن اینکه چین در گذشته و حال با نیروهای مخالف طالبان هیچ نوع دادوستدی نداشته است. تا ایندم نشانهای نمیتوان یافت که دلالت بر حمایت چین از نیروهای مخالف طالبان داشته باشد. درست است که ایالات متحده، روسیه، ایران و… با طالبان رابطه گرم دارند، ولی یک تفاوت وجود دارد و آن اینکه احتمال حمایت این کشورها از نیروهای مخالف طالبان وجود دارد، ولی احتمال اینکه چین از آنها حمایت کند، بعید به نظر میرسد. این امر سبب میشود تا طالبان بیشتر به چین وفاداری نشان دهند و در برابر مطالبات این کشور منعطف باشند.
۳- چین با سیستمهای سیاسی بسته راحتتر است
چین با دولتهای غیردموکراتیک بیشتر در حشر و نشر است. این در حالی است که قدرت فعلی این کشور محصول مراوده با کشورهای باز و دموکراتیک است. عاملی که چین را بیشتر به سمت تامین رابطه با سیستمهای سیاسی بسته ترغیب میکند، رقابت با ایالات متحده است. این کشور تلاش میورزد تا وابستهگی این کشورها به امریکا را کاهش داده و بلوک جدیدی را علیه هژمونی غرب ایجاد کند. امارت طالب از این حیث طعمه خوبی برای چین است؛ چون در عین حال که شدیداً بسته است، نیازمند حمایت نیز است. چین به ایجاد حکومت فراگیر در افغانستان باور ندارد؛ چون این نوع حکومت زمینه را برای بروز دیدگاههای متفاوت و حتا متضاد باز میگذارد که این به سود آن کشور نیست. بیجینگ میخواهد حکومت یکدست، یکقول و یکزبان که امارت طالب نماد آن است، در افغانستان برقرار باشد تا در مواجهه با این کشور موضع دوگانه اتخاذ نشود. برای نمونه، موجودیت دولت فراگیر دموکراتیک و مردمی در افغانستان شاید برای چین فرصت بلعیدن منابع طبیعی را به پیمانهای که امارت طالب فراهم کرده است، نکند. طالبان از حیث انحصار قدرت محبوب چین به شمار میروند. برای نمونه، وانگ ونبین، سخنگوی وزارت خارجه چین، به مناسبت دوسالهگی سلطه طالبان گفت: «بازگشت طالبان به قدرت دستاورد تاریخی و قرار گرفتن سرنوشت افغانها در دست خودشان است.»
۴- چین و طالبان با ارزشهای غربی دمساز نیستند
بیگانهگی با ارزشهای غربی تاری است که چین و طالبان را به هم بخیه میزند. بیجینگ با ارزشهایی چون انتخابات، آزادی سیاسی، حقوق بشر و… میانه خوبی ندارد. موضع طالبان نسبت به این ارزشها روشن است: دشمنی. پس، موجودیت امارت طالبانی در همسایهگی چین که با ارزشهای دموکراتیک جهانشمول دشمنی دارد، برای این کشور مایه نگرانی نه که مایه آرامش است. چین از ارزشهای مارکسیستی هنوز نبریده و «لیبرالیسم» را به چشم رقیب میبیند. همینطور، طالبان از موضع اسلامگرایی با ارزشهای لیبرال دشمنی میورزند. کشورهای غربی بهویژه ایالات متحده، طالبان را به خاطر نقض حقوق بشر، حقوق زن و عدم تشکیل دولت فراگیر ظاهراً سرزنش میکنند، ولی موضع چین در زمینههای فوق مبتنی بر سکوت بوده است. این کشور حتا از اعمال فشار بر طالبان به منظور ایجاد دولت فراگیر پرهیز کرده است. این در حالی است که ایجاد دولت فراگیر دموکراتیک در افغانستان ثبات میآورد، نه امارت مطلقه طالبان. این وجه مشترک سبب شده تا نگاه چین به طالبان، نگاه به یک گروه ایدیولوژیک افراطی نباشد.
۵- پاکستان، عامل وصل چین و طالبان است
پاکستان بهمثابه بانی و حامی دیرین طالبان، افسار این گروه را در دست دارد. دوستی و دشمنی طالبان با یک کشور قطعاً متاثر از موضع پاکستان نسبت به آن کشور است. همینطور، از پاکستان بهمثابه «دوست آهنین» چین یاد میشود. پاکستان که خواستار بقای امارت طالب در افغانستان است، چین را به داشتن رابطه با این گروه ترغیب میکند. چین نیز با استفاده از پاکستان، میخواهد سطح خطرپذیریاش در افغانستان را کاهش دهد. همچنان، چین خواهان اتحاد میان طالبان و پاکستان است؛ چون با موجودیت نزاع میان این دو، نمیتواند بهدرستی اهداف اقتصادیاش در افغانستان را دنبال کند. موضع چین و پاکستان در قبال طالبان، تقریباً یکسان است: عدم اعمال فشار بر این گروه. در علاقه سایر کشورها به تامین رابطه با طالبان نیز نمیتوان نقش اسلامآباد را نادیده گرفت. اوزبیکستان و ترکمنستان هر دو رابطه گرم و عاری از ابهام با طالبان دارند و نقش لابیگری پاکستان در این زمینه برجسته است؛ چون پاکستان با استفاده از مسیر افغانستان میخواهد به بازار آسیای میانه راه پیدا کند.
۶- طالبان به مطالبات چین تمکین میکنند
مطالبات چین از طالبان به دو مورد خلاصه میشود: مهار جنبش اسلامی ترکستان شرقی و بازگذاشتن دست این کشور در استخراج منابع طبیعی. طالبان به هر دو مطالبه چین رسیدهگی کردهاند. پس از ختم نشست سهجانبه به میزبانی اسلامآباد، وانگ ونبین، سخنگوی وزارت خارجه چین، از دادن تعهد کتبی طالبان به این کشور برای سرکوب اویغورها خبر داد. این در حالی است که طالبان به هیچ کشوری حتا پاکستان که متحد راهبردی آنهاست، در زمینه مبارزه با تروریسم تعهد کتبی ندادهاند. این امر حکایت از نفوذ عمیق چین بر طالبان و همچنان جذابیت این کشور برای این گروه دارد. این در حالی است که اویغورها چنانی که از سوی چین بزرگ نمایانده میشوند، نیستند. نگرانی چین در زمینه از جای دیگری ناشی میشود و آن اینکه اویغورها مبادا به ابزاری در دست امریکا تبدیل شوند. ایالات متحده در سال ۲۰۰۴، جنبش ترکستان شرقی را در فهرست گروههای تروریستی قرار داده بود، ولی در نوامبر ۲۰۲۰ از آن خارج کرد و نگرانی چین را دوچندان ساخت.
طالبان در خصوص استخراج منابع طبیعی نیز به خواست چین لبیک گفتهاند. مهمترین نمونه آن، امضای قرارداد استخراج نفت حوزه آمودریا در جنوری سال روان با شرکت چینی «پطرولیم و گاز شینجیانگ در آسیای میانه» (CPEIC) است. انتشار این خبر واکنشهای زیادی را برانگیخت؛ چون امارت طالب از سوی دنیا به رسمیت شناخته نشده است و نمیتواند منابع طبیعی افغانستان را خودسرانه به حراج گذارد.
شور و شوق طالبان برای پیمانبستن با چین، دو دلیل دارد: اول اینکه طالبان با استفاده از توان اقتصادی چین میخواهند اقتصاد ویرانشده افغانستان را سر پا نگه دارند. دوم اینکه طالبان ادعا میکنند که از سوی کشورهای غربی تحت تحریم قرار دارند و با سود حاصله از منابع طبیعی، میخواهند زیان تحریمها را کاهش دهند.
عشق دوجانبه چین و طالبان
فروپاشی نظام جمهوری در افغانستان و برگشت طالبان به قدرت، در موضع چین در قبال افغانستان تغییر قابل ملاحظهای وارد نکرد. رابطهای را که چین با دولت پیشین داشت، با طالبان نیز حفظ کرده است. سفارت چین در کابل باز است و همینطور سفارت افغانستان در بیجینگ به طالبان تحویل داده شده است. وانگ یی، وزیر خارجه چین، در ۲۴ مارچ ۲۰۲۲ به کابل آمد و با مقامهای طالبان دیدار و گفتوگو کرد. سفر مقام بلندپایه قدرت بزرگی چون چین به افغانستان تحت اداره طالبان، حایز اهمیت است و حکایت از عمق رابطه میان طرفین دارد. بیجینگ در ۳۱ مارچ همان سال برای دو روز میزبان نشست همسایهگان افغانستان در سطح وزیران خارجه بود که به نمایندهگی از طالبان، مولوی امیرخان متقی، سرپرست وزارت خارجه این گروه، حضور داشت. همینطور، در ۶ می سال روان، نمایندهگان چین با طالبان به میزبانی پاکستان در اسلامآباد دیدار و گفتوگو کردند. چین شاید تنها همسایهای برای افغانستان باشد که تا هنوز علیه سلطه طالبان موضع تند و منتقدانه اتخاذ نکرده است. همینطور، طالبان به تامین رابطه با چین بهای زیادی داده و آن را شریک مهم عنوان کردهاند.
لینک کوتاه : https://afghanistan-iim.com/?p=9863
- نویسنده : شجاعالدین امینی
- ارسال توسط : afghanistan
- 177 بازدید
- بدون دیدگاه