چند روز قبل کتاب «از کابل تا اسلامآباد» که توسط سیداکرم بارز، دیپلمات جوان، نوشته شده است، در کابل زیور چاپ یافت که در آن خاطرات دیپلماتیک خویش از هشت سال اخیر جمهوریت را به رشته تحریر درآورده است. بارز را از سال ۱۳۹۲ به اینسو میشناسم و یکجا از طریق کانکور ورودی وزارت امور خارجه به این وزارت راه یافتیم. او یکی از دیپلماتهای کتابخوان و اهل دانش و قلم بود که رابطهای با شبکههای قدرت نداشت. به همین دلیل، بدون ملاحظهبازی این و آن، چشمدیدهای خود را نوشته است. در این کتاب ۳۴۰ صفحهای، روایت دست اول و واقعی از زیر پوست وزارت امور خارجه جمهوریت، فضای کاری ناسالم، فساد، خویشخوریها، نابسامانیها، باندبازی، گروهگرایی و مامورآزاریها در وزارت امور خارجه دوران جمهوریت را میتوان یافت. کتاب در عین حال، در مورد تنشها، تناقضها و موضعگیریهای احساساتی و ناسنجیده، و ناپیگیری در روابط با پاکستان، آمدورفت هیاتها و مقامات عالیرتبه دو کشور و ضعف و نارسایی مکانیسمهای همکاری مشترک با پاکستان و تلاشهای عمدی سفیر و حلقات در کابل برای تنشافزایی در روابط میان دو کشور، گپهای جدی دارد. پروسه اصلاحات اشرف غنی در وزارت امور خارجه و چند و چون این پروسه نیز بخشی از کتاب است. پروسه اصلاحات اشرف غنی عقدهمندانه و ناشی از تنشهای سیاسی با ربانی بود که روی کارکرد وزارت و اراده همکاران تاثیر منفی گذاشت. اشرف غنی خلاف پروسه اصلاحاتش دهها شخص بیکفایت و بیلیاقت را به حیث سفیر گماشت؛ اما از یک کارمند بست شش وزارت میخواست سند تافل بیاورد و این روند به یک امر ملالآور، بیهدف و بیتاثیر بدل شد که در نتیجه آن، همکاران به ادامه کار و مصونیت کاریشان باور نداشته، اراده و ظرفیتشان به هدر میرفت و در پایان کار، این اصلاحاتخواهی که سه سال به طول کشید، هیچ چیز وزارت را از نظر کادری، قانونی و پروسههای کاری تغییر نداد و یک سردرگمی و بلاتکلیفی شدید را بهوجود آورد.
در سایر کشورها فرهنگ خاطرهنگاری نهادینه شده، اما در افغانستان این کار انگشتشمار است. معمولاً سفیران و دیپلماتها بهخاطر کار در محیطهای متفاوت و تعامل با جوامع متفاوت خاطرات و چشمدیدهای خود را مینویسند و این کتاب نخستین تلاش برای مکتوبسازی وقایع و تحولات در دستگاه دیپلماسی کشور میباشد و بایستی این روند همچنان ادامه یابد. سفیران افغانستان با نامهای طویل و عریض به سفارتگردشی دل خوش کرده بودند و هیچ اثر و کتاب خاطرات ماندگار به یادگار نگذاشتند. چاپ این کتاب ارزشمند فرصتی شد که من نیز بخشی از خاطرات کاری و دیپلماتیکم را بنویسم.
سال ۱۳۹۱ از رشته اداره و دپیلماسی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه بلخ فارغ شدم. این رشته و مسیر را با هدف و آرزوی کار و شمولیت در کادر دیپلماتیک وزارت امور خارجه انتخاب کرده بودم که در آن زمان هدف آرمانگرایانه و کمتر دستیافتنی به نظر میرسید. در اوایل پس از فراغت از دانشگاه دستیابی به این هدف را دشوار و ناممکن میدیدم، چون وزارت امور خارجه در زمان محمدظاهر شاه جایگاه اشرافی و نهاد متعلق به خاندان سلطنتی بود و در دوره جمهوریت کرزی و غنی وزارت خارجه پاتوق فرزندان رهبران، وکلا، وزرا و زورمندان بود و من به این گروهها هیچ تعلقی نداشتم و بچه غریب بودم. برای ورقبازی و پیمودن بروکراسی که در توان آقازادهها نبود، لازم بود چند آدم دانشآموخته اما غریب و بیواسطه هم در یک گوشه وزارت خارجه استخدام شوند.
من دنبال وظیفه و کار بودم، و از این که با نمرات کادری از دانشگاه فارغ شده بودم، میخواستم در یکی از دانشگاههای دولتی در یکی از ولایات شمالی افغانستان استاد شوم. محصلان بسیار محدود و انگشتشمار از میان صدها محصل با نمرات کادری از دانشگاههای دولتی فارغ میشدند. استادان دانشگاه بلخ حتا محصلان بااستعداد و پرتلاش را به دلایل ایدئولوژیک، قومی و زبانی با تحقیر و توهین ناکام میکردند.
در کابل با سایر دوستانم دنبال کار وزارت به وزارت و اداره به اداره سرگردان میگشتم. از برگزاری کانکور ورودی وزارت امور خارجه اطلاع یافتم که بنیاد این برنامه ملی را دکتور رنگین دادفر اسپنتا در زمان وزارتشان نهاده بود و از متخصصان رشتههای حقوق و علوم سیاسی، اقتصاد و ژورنالیسم امتحان کتبی و مصاحبه مقرری گرفته میشد. در زمان وزارت اسپنتا، سالانه نظر به ضرورت در حدود سی تا چهل اشتراککننده بهعنوان کارمندان جدید استخدام میشدند؛ اما من با توجه به حاکمیت روابط بر ضوابط در تمام ادارات و نهادهای دولتی، چندان باورمند به شفافیت امتحان کانکور و پروسههای مقرری نبودم.
در سال ۱۳۹۲ در امتحان کانکور وزارت امور خارجه شرکت کردم. در آن زمان، زلمی رسول وزیر امور خارجه بود. بعداً از این وزارت استعفا داد و نامزد ریاست جمهوری شد. یک ماه بعد از استعفای زلمی رسول، ضراراحمد عثمانی بهعنوان وزیر امور خارجه گماشته شد.
عثمانی پس از اشغال وظیفه، پروسه امتحان وزارت امور خارجه را دوباره از سر گرفت و از میان یک هزار و سیصد تن اشتراککننده امتحان تحریری، تعدادی مصاحبه را نیز سپری کرده و غرض شمولیت در کادر دیپلماتیک دعوت شدند.
از مزار شریف برای اشترک در این مصاحبه عازم کابل شدم. بعد از سپری کردن مصاحبهها با کمیته امتحانات در سالون کنفرانسهای ریاست منابع بشری، عزیزه رسولی، مسوول ارتقای ظرفیت منابع بشری، تماس گرفت که که فردا پنجشنبه وزیر امور خارجه با شما ملاقات و مصاحبه نهایی دارد.
فردای آن روز با لباس رسمی و نیکتایی که چندان به آن عادت نداشتم به وزارت امور خارجه رفتم. با ۹ تن از سایر کسانی که قرار بود بهعنوان دیپلماتهای جدید استخدام شوند، در دفتر رییس منابع بشری از سوی عبدالرحیم نیکپور پذیرایی شده و همراه با رییس منابع بشری و چند تن از کارمندان این ریاست به دیدار ضرار احمد عثمانی، وزیر امور خارجه، رفتیم. عثمانی به ما ده نفر مژده داد که شما بعد از سپری کردن پروسه کانکور در چند روز آینده در این وزارت شامل کار میشوید و در پایان ملاقات، عثمانی با این گروه عکس یادگاری گرفت.
عثمانی بعد از اشغال وظیفه بهعنوان وزیر امور خارجه، تعداد زیادی از جوانان کمسواد و حتا بیسواد متعلق به زورمندان ولایات پروان و کاپیسا را بدون هیچگونه پروسه قانونی و در نظر گرفتن سواد، سطح تحصیل و مسلک، بهصورت گروهی شامل وزارت امور خارجه کرد. من حتا کسانی را میشناسم که حتا سواد خواندن و نوشتن نداشتند؛ اما در این دوره جذب دستگاه دیپلماسی کشور شدند. عثمانی از کانکور وزارت امور خارجه صرفاً استفاده ابزاری و نمایشی کرد و از میان بیشتر از یک هزار متقاضی کار و اشتراککننده در امتحان کانکور، صرف هشت تن را استخدام کرد. اما دهها تن دیگر را بدون هیچگونه شفافیت و در نظرگرفتن معیارهای قانون کارکنان دیپلماتیک، بهصورت غیر قانونی استخدام کرد که استفادهجویی و خیانت بزرگ به یک نهاد مهم کشور شمرده میشود.
بعد از گذشت چند هفته و طی مراحل اداری، بهعنوان مدیر اجرایی و تحریرات ریاست مالی و اداری استخدام شدم. ریاست مالی و اداری ریاست پرکار و پراسترس بود. هفت تن دیگر هم بدون درنظرداشت رشته و مسلکشان در سایر ریاستها مانند تشریفات، آرشیف، کنسولی و ریاست اطلاعات عامه وزارت امور خارجه توظیف شدند.
ماموران و دیپلماتهای وزارت امور خارجه از لحاظ حقوق و معاشات به دو دسته تقسیم میشدند. دسته اول کسانی بودند که ماموریت خارجی در کارنامهشان داشتند و دسته دوم مامورانی بودند که به ماموریت خارجی فرستاده نشده بودند. دسته اول امتیازات و معاشات فوقالعاده میگرفتند که حتا پنج تا ده برابر ماموران دسته دوم بود و حجم و فشار کار نیز بر جوانان تازهکار بود. با وجود اعتراض و نارضایتی دیپلماتهایی که ماموریت خارجی در کارنامه نداشتند، این بیعدالتی و بیتناسبی در معاشات تا ختم دوره جمهوریت ادامه داشت. دیپلماتها و ماموران سابقهدار به استثنای چند تن معدود بقیه دانشآموختههای دیپلماسی و روابط بینالملل نبوده و در جریان تحولهای سیاسی و حکومتگردشیهای چندین دهه گذشته، بدون درنظرداشت تخصص و دانش شامل وزارت خارجه شده بودند. کارمندی که به حیث دیپلمات در ایران تعیین شده بود، در پایان کارش تفاوت میان خمینی و خامنهای را نمیدانست. سفیر غیرمسلکی، بیتجربه و بادآورده دیگری در روز معارفهاش با دیپلماتها، وقتی دیپلماتهای سفارت خود را یکی پی دیگری معرفی میکردند که من سکرتر اول، من سکرتر دوم و من سکرتر سوم هستم، گفته بود که این چه حالتی است، من چند سکرتر کار ندارم. در حالی که سکرتر اول، دوم و سوم بستهای دیپلماتیک در سفارتند نه دستیار و یاور سفیر.
افراد در ریاستها و معاونتهای وزارت خارجه براساس شایستهگی و تخصص در یک پروسه شفاف مقرر نمیشدند؛ بلکه تقرر در ریاستها و معاونتها براساس ارتباط با ارباب قدرت، شبکههای سیاسی، رهبران جهادی مانند سیاف، ربانی و فهیم، رییس جمهور و سایر قدرتمندان رده اول کشور صورت میگرفت. بهگونه مثال، عبدالمالک قریشی، خسربره حامد کرزی، همیشه در خارج کنسول و وزیر مختار و در داخل وزارت رییس دفتر وزیر بود. ادیب فهیم، فرزند مارشال فهیم، سالها بدون هیچگونه لیاقت رییس دوم سیاسی بود. خانواده و بستهگان استاد سیاف و ربانی نیز همیشه چندین ریاست را در اختیار داشتند. قیوم سلیمانی، برادرزاده اسماعیل خان، نیز با کمترین لیاقت و تجربه از این ریاست به آن ریاست تبدیل میشد. سلیقهگرایی و تعیینات غیر مسلکی پیش از وزارت ربانی هم جریان داشت و بعد از ربانی در دوران اتمر نیز ادامه یافت. در دورههای مختلف این هشت سال شاهد بودم که ریاستها و معینیتها نه براساس نیاز و ضرورت مبرم اداره، بلکه برای افراد خاص ساخته میشد. چنانچه در دورهای که جاوید لودین معین سیاسی بود، به رویا رحمانی ریاست همکاریهای منطقهای ساخته شد. به عادله راز نیز معینیت همکاریهای اقتصادی ساخته شد و او در این سمت گماشته شد؛ در حالی که ده سال قبل معینیت اقتصادی از تشکیل وزارت حذف شده بود و پس از رفتن عادله راز به حیث سفیر به سازمان ملل متحد، کرسی معینیت اقتصادی خالی بود و از کار و فعالیتش هم خبری نبود. خانم دیگری بهنام ناهید ایثار که یک روز سابقه کار در وزارت امور خارجه را نداشت، به حیث معین اداری تعیین شد. وزارت خارجه گام به گام از زمان زلمی رسول به فساد آلوده شد. وزارت از نظر کادر دیپلماتیک در بدترین وضعیت ممکن قرار گرفت و دیپلماتهای سنگین و شایسته جایگاهی در وزارت برای خود ندیده و شغل دیپلماتیک را ترک کردند که یکی از آنها عزیز آریانفر، رییس سابق مرکز مطالعات استراتژیک، سفیر قبلی در قزاقستان و از دیپلماتهای آگاه و وارد در دانش سیاسی و روابط بینالملل بود. اما با بدتر شدن وضعیت وزارت و مسلط شدن فضای گروهگرایی و انجیاوبازی، این وزارت را ترک کرد.
براساس قانون خدمات دیپلماتیک، هر مامور وزارت امور خارجه باید سه سال در داخل کشور و سه سال در یکی از نمایندهگیهای سیاسی و کنسولی افغانستان در خارج از کشور کار کند؛ اما ماموران بیواسطه که تعلقی به زورمندان و کانونهای قدرت نداشتند، سالها در داخل وزارت خدمت کرده و به ماموریت دیپلماتیک مقرر نشده و شدیداً مورد بیمهری رهبری و منابع بشری قرار میگرفتند. ولی برعکس، هر وزیری که به وزارت امور خارجه تقرر حاصل میکرد، افراد، حلقات و خدم و حشم خود را نیز به وزارت امور خارجه منتقل میساخت. آنان بدون تکمیل دوره ماموریت سه ساله در داخل، به سفارتها اعزام میشدند. در دوره صلاحالدین ربانی و همچنان حنیف اتمر، بستهای دیپلماتیک به آقازادهها ریزرف میشد و همه در سفارتهای اروپایی و امریکایی تعیین شده و ماموران بیواسطه در پاکستان، ایران، اردن، عمان و بنگلهدیش تعیین میشدند. من که با دشواری و انتظار طولانی به وزارت خارجه راه یافتم، با گذر از هفتخوان رستم و کمیسیون مقرری و فلان و بهمان به حیث کادر دیپلماتیک در سفارت افغانستان در اردن تعیین شدم.
ضرار احمد عثمانی و صلاحالدین ربانی با ورودشان به وزارت امور خارجه، دستگاه خدم و حشمشان را نیز انتقال دادند که افراد پیرامونی وزیر، وزارت امور خارجه را مال شخصی و میراث پدریشان تلقی میکردند. ربانی بیشتر از این که در امور وزارت مصروف باشد، در مسایل حزبیاش مصروف بود. او به همین دلیل از جلسات رهبری وزارت خبری نداشت. یک زمانی میگفتند که فلانی دیپلمات است که مراد از دیپلمات بودن هم در مراودات رسمی و شخصی به شخص هوشمند، بااخلاق، خوشگفتار و خوشکردار، با دانش و سنگین اطلاق میشد؛ اما آن تصور ذهنی من زمانی که به وزارت خارجه آمدم با دیپلماتهایی که میدیدم، خیلی فرق میکرد و دیپلمات خواندن بسیاریها به آدم حس تهوع میداد.
صلاحالدین ربانی با تقررش در وزارت امور خارجه، تعداد زیادی از کارمندان تلویزیون نور، بستهگان حزب جمعیت و خدمتکاران شخصی و فامیلیشان را نیز تدریجاً به حیث کارمند رسمی و غیر رسمی در وزارت استخدام کرد. با وجودی که اطرافیان ربانی هیچ چیزی از کار در وزارت امور خارجه نمیدانستند، تدریجاً سمتهای کلیدی را احراز کرده و مبدل به تصمیمگیرنده وزارت امور خارجه شدند. تعیینات سلیقهای و خلاف قانون کارکنان دیپلماتیک در زمان حنیف اتمر نیز ادامه یافت. پروسه اصلاحاتی که اشرف غنی در وزارت امور خارجه روی دست گرفت، منجر به بیانگیزهگی و فروپاشی نهاد دیپلماتیک شد. در سالهایی که به سقوط نزدیک میشدیم، وزارت امور خارجه و سفارتها، در یک آشفتهگی، بینظمی و استفادهجویی قرار داشتند. هر سفیر زورمند ساز خود را مینواخت، به هیچ نهادی پاسخگو نبود و از هیچ گونه فسادی دریغ نمیکرد. دیپلماتهای غیر متعهد متعلق به گروههای قدرت پس از سقوط جمهوریت نیز چهرههای اصلی و واقعیشان را به نمایش گذاشته و بهنام افغانستان استفادهجوییها و معاملههای سنگین کرده و در نبود مکانیسمهای حسابرسی و پاسخگویی، عواید و پولهای سفارت را با خیال راحت به جیب میزنند و آنچه از سفارتهای افغانستان به بیرون درز میکند، نه نمایندهگی سالم مبتنی بر منافع ملی کشور بلکه خیانت، دزدی و دهها نابسامانی دیگر است.
از اشرافزادههای سلطنتی تا آقازادههای جمهوری
چند روز قبل کتاب «از کابل تا اسلامآباد» که توسط سیداکرم بارز، دیپلمات جوان، نوشته شده است، در کابل زیور چاپ یافت که در آن خاطرات دیپلماتیک خویش از هشت سال اخیر جمهوریت را به رشته تحریر درآورده است. بارز را از سال ۱۳۹۲ به اینسو میشناسم و یکجا از طریق کانکور ورودی وزارت امور […]
- نویسنده : سلمان احسان
- ارسال توسط : afghanistan
- 200 بازدید
- بدون دیدگاه