افغانستان پسا نظم جمهوریت، در پرتگاه سقوط در همه عرصهها قرار دارد. نظم مبتنی بر قانون شکل نگرفته و حاکمیت از مردم ستانده شده است. شهروندان کشور خود را سوای حاکمان کنونی کابل میدانند و سنخیت میان بخش کلانی از مردم و نوعیت حکومتداری وجود ندارد. از سوی دیگر، چالشهای بیشماری، حکومتداری طالبان را تهدید میکند که اگر عقلانی و واقعبینانه با آن برخورد نکنند، زوال خود را بهزودی شاهد خواهند بود. حکومت آنان برعلاوه اینکه از مشروعیت ملی و بینالمللی برخوردار نیست، با واقعیتهای موجود افغانستان نیز همخوانی ندارد. طالبان نمیتوانند با توسل به زور دوام و قوام خود را ضمانت کنند.
عدم تفکیک قوا، رعایت نکردن سلسلهمراتب در سطوح مختلف و تعطیلی قوانین باعث بیاعتمادی گسترده میان شهروندان شده است. در طول چهار ماه گذشته، آنان برای مدیریت کشور برنامه ارایه نکردند، به تقرریهای بیرویه و فاقد تخصص ادامه دادند، از جذب نخبهگان دانش و مدیریت طرفه رفتند و عملاً نظام اداری کشور را از چرخه تخصصگرایی خارج کردند. همه این رفتارها باعث خلق بیاعتمادی و نارضایتی مردم نسبت به حاکمیت و حکومتداری شده است.
فروپاشی اقتصادی، بحران بشری و حاکم بودن ذهنیت فرار از کشور، از واقعیتهای انکارناپذیر دیگر جامعه فعلی افغانستان است. این چالشها جهان را نیز درگیر کرده است که چگونه و با چه رویکردی این وضعیت را مدیریت کند. شورای امنیت سازمان ملل متحد قطعنامه صادر کرد و انعطاف نشان داد تا جلو بحران بشری و فروپاشی کامل افغانستان گرفته شود.
طالبان آزادیهای فردی و مدنی را به رسمیت نشناختد، فعالیت احزاب را متوقف کردند، هیچ حزبی در افغانستان فعالیت ندارد، تمام گروههای سیاسی تاکنون تعامل رسمی با طالبان را رد کرده و رهبران و سطوح مدیریتی اکثریت جریانهای سیاسی، کشور را ترک کردهاند. بنابراین اگر حکومت سرپرست طالبان به نظم قانون رو نیاورد، نقش مردم را بیشتر از این نادیده بگیرد، مطالبات شهروندی را دشمنی بپندارد، مردم جرأت ابراز نظر نداشته باشند، اداره خدمات ملکی بر معیار دانش، مسلک و تخصص صورت نگیرد و رقابت آزاد در گمارش افراد به پستهای دولتی در نظر گرفته نشود، بحران کنونی کشور از مدیریت خارج خواهد شد.
حکومتداری گذشته طالبان حکایت از گسست دولت و ملت مدرن دارد. در آن زمان تفکیک قوا وجود نداشت، پارلمان لغو شده بود، عرضه خدمات در پایینترین سطح ممکن قرار داشت، مردم مجبور به ترک کشور شده بودند، خشکسالی بیداد میکرد، جامعه بینالمللی از به رسمیت شناختن طالبان امتناع کرده بود و کشور یکی از بدترین دورههای تاریخ خود را در نظام بینالملل سپری میکرد. پس از حادثه ۱۱ سپتامبر و نارضایتی گسترده مردم، امارت نخست طالبان شکست خورد و صفحه جدیدی به روی مردم افغانستان گشوده شد. اکنون نیز چالشها و رفتارهای مشابهی وجود دارد که نیازمند بازنگری دقیق است. تحلیل درست و منطقی از اوضاع میتواند گرهی از مشکلات موجود را بگشاید و بر استقرار نظم کمک کند.
چالشها
پیش از تسلط طالبان در افغانستان به رغم فساد گسترده و مشکلاتی در دولت، نظم مبتنی بر قانون وجود داشت، ساختارهایی برای رفع چالشها شکل گرفته بودند و زمینههای شناسایی و تعیین اولویتها برای برونرفت از مشکلات وجود داشت. اما در حال حاضر سیستم فلج است، ادارههای دولتی توان عرضه خدمات را ندارند، شمار زیادی از کارمندان دولتی که در حل چالشها تجربه داشتند، از ترس کشور را ترک کرده و کسانی که باقی ماندهاند، انگیزه کار کردن را ندارند.
برای توسعه، دولتداری، ایجاد سیستم و عرضه خدمات، نظام سیاسی متخصص، متکثر، پویا و عادل نیاز است که صدای مردم را بشنود، دانش عرضه خدمات وجود داشته باشد، کار به اهل کار سپرده شود، مردم نسبت به نظام اعتماد و باور داشته باشند و فرصتهای شغلی به میان آمده باشد. در حال حاضر طالبان به رغم قرائت دینی منحصر به خود از دولتداری، با چالشهای کلان دیگری نیز مواجهاند که بهگونه مختصر به آنها پرداخته میشود.
عدم اعتماد همهگانی
اعتماد همهگانی یکی از مولفههای نظم و ثبات سیاسی در یک کشور است. در حال حاضر این اعتماد نسبت به روند دولتداری طالبان شکسته است و مردم در بیاعتمادی کامل نسبت به وضعیت و ساختار حاکم به سر میبرند. صنفهای مختلف اجتماعی خود را در بودن طالبان تعریف نمیکنند. هماکنون بخش بزرگی از مردم، بهویژه طبقه متوسط که در دو دهه گذشته شکل گرفته بود، اعتمادی به طالبان ندارند و این یکی از عمدهترین و جدیترین چالشهای فراراه طالبان در مدیریت کشور است.
عدم اعتماد روشنفکران و تحصیلکردهگان
تحصیلکردهگان و روشنفکران مغز محرک یک جامعه فعال و پویا هستند. در جامعهای که نقش آنان نادیده گرفته شود، آن جامعه به سوی تاریکی در حرکت است. در طول چهار ماه گذشته نه تنها تحصیلکردهگان و روشنفکران به نظام طالبان باورمندی پیدا نکرده، بلکه شمار زیادی از آنان از کشور خارج شدهاند و یا در حال ترک کشور هستند. جامعهای بدون روشنفکر و تحصیلکرده، جامعه مرده است و نمیتواند از نیازهای عصر کنونی سخن بزند. طالبان با چنین ساختار و رفتار، یکی از بزرگترین چالشها را در مقابلشان خلق میکنند؛ زیرا هماکنون کسانی که در مقابل این گروه ایستادهاند و در جهان علیهشان سخن میزنند، روشنفکران و تحصیلکردهگان هستند.
فرار مغزها
فرار مغزها، چالش عمده کشورهای جهان سوم است. در افغانستان پیش از سقوط، این معضل جدی نبود. در آن زمان، عده معدودی از نخبهگان آهنگ سفر میکردند؛ اما اکنون همه تلاش میکنند که از هر راه ممکن کشور را ترک کنند. دانشمندان، حقوقدانان، نویسندهگان، پزشکان، آوازخوانان، موسیقیدانان، استادان دانشگاهها، بازیگران عرصههای گوناگون ورزشی، مدالآوران و قهرمانان بازیهای المپیک، همه در حال فرار هستند و یا قبلاً از کشور خارج شدهاند. این مصیبت است برای یک جامعه و ساختاری که میخواهد حاکمیت خود را استقرار بخشد.
بیباوری زنان نسبت به طالبان
طالبان پس از تسلط، تمام زنان را خانهنشین کردند. آنان دختران و زنان را از رفتن به مکاتب و دانشگاهها تا اطلاع ثانوی منع کردند. چهار ماه گذشت، اما دروازههای این نهادها به روی زنان باز نشد. زنان حق کار در ادارات دولتی را نیافتهاند. به اعتراضات گسترده آنان توجه نشده است. مشکل در آنجا است که طالبان حذف زنان در سطوح مختلف زندهگی جمعی را دستاورد و قرائت دینی میدانند. این در حالی است که بدون حضور و نقش معنادار زنان هیچ نظامی نمیتواند به سر منزل مقصود برسد.
محرومیت اقلیتهای قومی از قدرت
طالبان زیر فشار گسترده جامعه جهانی حاضر شدهاند که شماری از چهرههای همفکر خود را از میان اقوام تاجیک و اوزبیک به برخی از وزارتها بگمارند. در حالی که سایر اقوام افغانستان، از جمله هزارهها که یکی از اقوام بزرگ در افغانستان هستند و در طول دو دهه گذشته نقش برازنده در عرصههای مختلف زندهگی جمعی داشتهاند، در کابینه آنان غایب هستند و نیز هیچ فردی از اقلیتهای قومی در حکومت سرپرست طالبان حضور ندارد. این نه تنها فرصتی برای حکومتداری طالبان نیست، بلکه از عمدهترین چالشهای حکومت آنان است و در صورت رعایت نکردن حق مشارکت سایر اقلیتهای قومی، فضا برای به رسمیت شناخته شدن آنان نیز تنگتر میشود.
محرومیت اقلیتهای مذهبی
اقلیتهای مذهبی در هر کشور از حقوق و جایگاه خاصی برخوردار هستند. در حکومت سرپرست طالبان اما هیچ فرد شیعهمذهب وجود ندارد، در حالی که شیعیان کشور، پس از اهل سنت، دومین گروه مذهبی هستند.
سیکها و هندوباوران از مردمان نجیب و شریف افغانستان هستند. اکثریت آنان کشور را ترک کرده اما کسانی که باقی ماندهاند، حق دارند، در بدنه قدرت سیاسی، مشارکت کنند، سهم داشته باشند و خود را انگشت ششم حساب نکنند. با توجه به چهره کنونی حکومت سرپرست طالبان، بسیاری از اقلیتهای مذهبی با شک و تردید به گفتههای طالبان مینگرند و میگویند که هنوز در عمل هیچ تغییری در رفتار طالبان ندیدهاند.
بیاعتمادی کارمندان دولتی
کارمندان دولتی بدنه اصلی ساختار نظام را تشکیل میدهند. اعتماد به این طبقه به ثبات، نظم قانون و استقرار حاکمیت میانجامد. این نیروی عظیم بشری به مدیریت و هزینه نیاز دارند که در حال حاضر این نیرو و هزینه وجود ندارد. به همین دلیل، اکثریت کارمندان دولتی نسبت به آینده بیباورند و برای تأمین مخارج زندهگیشان مجبور هستند که تن به کارهای شاقه بدهند، چون معاشی را که حکومت سرپرست طالبان در نظر گرفته است، با توجه به بلند بودن بهای مواد اولیه و معیارهای زندهگی، برای کارمندان دولتی کافی نیست. از سوی دیگر، آنان فرصتی برای خلق و تبارز اندیشههای مدیریتیشان نمیبینند و خود را نسبت به حکومت و کار بیگانه احساس میکنند. گفتوگوها با اکثریت مدیران سطوح میانی که هماکنون نیز به وظایفشان میروند، نشان میدهد که آنان به طالبان باور ندارند و از ترس بیکاری و فقر تن به کار کردن با حکومت سرپرست آنان دادهاند. هماکنون یک سرباز محافظتی طالبان در ادارات دولتی بالاتر از یک رییسی که از خود طالبان نباشد، صلاحیت دارد.
بحران فقر و گرسنهگی
فقر و گرسنهگی با توجه به آمار جهانی در یک قدمی بلعیدن افغانستان است. سازمان ملل متحد و همه نهادهای بینالمللی از بحران بشری در کشور ابراز نگرانی کردهاند. مردم فرزندانشان را در بدل زنده ماندن فرزند دیگری، میفروشند. آنان اعضای بدن خود را به فروش میگذارند تا بتوانند خانوادهشان را نجات بدهند. عدم مدیریت درست کمکهای بینالمللی، افغانستان را در بدترین بحران بشری تاریخ قرار خواهد داد.
تهدید داعش
با وجود انکار طالبان، داعش بهعنوان تهدید بالقوه علیه حکومت آنان به شمار میرود. در طول چهار ماه تسلط طالبان، داعش حملات مرگباری را سازماندهی کرده است. با گرم شدن هوا، این تهدیدات جدیتر خواهد شد. اعضای ناراض طالبان نیز به گروه داعش خواهند پیوست.
نتیجهگیری
هیچ حکومتی نمیتواند از راه زور مشروعیت به دست آورد، به حاکمیت خود دوام دهد و سیستمسازی کند. تاریخ نشان میدهد که همه نظامها و حاکمانی که با مردم سر سازگاری نداشته و مطالبات شهروندی و واقعیتهای جامعه را نادیده گرفته، با شکست و فروپاشی مواجه شدهاند. عدم مشروعیت سیاسی و نادیده گرفتن شاخصهای مشروعیتبخش، عمر دولت را کوتاه میکند.
حکومت سرپرست طالبان برای پایداری خود، راهی جز به رسمیت شناختن مردم، مشارکت عادلانه سیاسی و حل چالشهای کنونی با مشارکت وسیع سیاسیون ندارد.
مدیریت فنی و تخصصی کمکهای بشردوستانه، رعایت حقوق بشری، تن دادن به استقرار نظم مبتنی بر قانون و درک واقعیتهای کنونی جامعه افغانستان، میتواند به حل چالشهای موجود و برقراری نظم در این کشور کمک کند. در غیر آن، وضعیت بدتر خواهد شد.
چالشها فراوان است
افغانستان پسا نظم جمهوریت، در پرتگاه سقوط در همه عرصهها قرار دارد. نظم مبتنی بر قانون شکل نگرفته و حاکمیت از مردم ستانده شده است. شهروندان کشور خود را سوای حاکمان کنونی کابل میدانند و سنخیت میان بخش کلانی از مردم و نوعیت حکومتداری وجود ندارد. از سوی دیگر، چالشهای بیشماری، حکومتداری طالبان را تهدید […]
- نویسنده : امین کاوه
- ارسال توسط : afghanistan
- 320 بازدید
- بدون دیدگاه